من و قوي ترين مرد
من و قوي ترين مرد جهان
پريشب تصادفن تلويزيون تماشا کردم! (از وقتي تلويزيون هاي ايراني راه افتاده، من اصلن از روشن کردن تلويزيون استعفا داده ام.)
گفتند بيا ببين حسين رضازاده، قوي ترين مرد دنيا از ايران آمده.
قبلن شنيده بودم رهبر دستور داده وقتي ميخواهد وزنه را ببرد بالا، بگويد «جانم فداي رهبر!»
اين را که نگفت. من گفتم پس وزنه را هم نميتواند ببرد بالا!
وقتي وزنه را بالا ميبرد يک چيزي گفت. شنيده نميشد. گفتند ميگويد يا ابلفضل.
ديدم روي پيراهنش هم نوشته شده « يا اباالفضل»!
چه راحت هم بلند کرد هالتر را. تمرين داشت! چه شيرين و بامزه هم بود.
چه هيکلي، چه زوري. من محال است بتوانم يک چنان هالتري را سردست بلند کنم. آنهم با اين کمر درد!
پودر نزده که اصلن. نميدانم چه خاصيتي است در آن پودر سفيد که اينطور هالتر را مثل پنبه ميکند.
من يا ابلفضل هم بگويم فايده ندارد، چونکه من و حضرت ابولفضل بهم اعتقاد نداريم. بعد هم معتقدم ائمه در المپيک دخالت نکنند.
اين جوان رضازاده هم با آن زور و آن هيکل، بيخود ابوالفضل صدا ميکند. فردا ديدي متوليان ابلفضل گفتند پهلوان يکي از طلاها را نياز حضرت کن. او هم شريک بوده!
تازه، حضرت ابولفضل ممکن است بتواند، به من، کمک کند، ولي اين رضازاده اي که من مي بينم، نيازي به حضرت ندارد. برعکس است. يعني به نظر من حضرت ابلفضل اگر خواست چيزي بلند کند؛ بايد او صدا کند: « يا رضازاده، بيا سرشو بگير!»
--------