سلام صبح يكشنبه در خبرهاي
سلام صبح يكشنبه
در خبرهاي تظاهرات و مبارزات آمده بود كه در مشهد كساني كه با اتومبيل از مقابل
تظاهركنندگان رد مي شدند، با روشن كردن چراغ و راه انداختن برف پاك كن و
به صدا درآوردن بوق اتومبيل خود، حمايت خود را از آنان اعلام ميكردند.
نيروهاي حزب اللهي هم، ضمن بقيه ي اعمال خشونت آميز، روي اين اتومبيل ها
رنگ مي پاشيدند كه بعدا صاحبان آنها را شناسائي و به دستور رهبر، بي رحمانه با آنها برخورد كنند.
در دادگاه اسلامي
قاضي ـ متهم چكار كرده؟
دادستان ـ صندوق عقبش رنگيه.
قاضي ـ فقط صندوق عقب؟
دادستان ـ يك مقدار هم گلگير جلو.
قاضي ـ گلگير راننده يا شاگرد؟
دادستان ـ در ادعا نامه گلگير راست ذكر شده اما عكسي كه ضميمه ي پرونده است
گلگير چپ را نشان ميدهد.
قاضي ـ لابد عكس را چپه ظاهر كرده اند.
دادستان ـ احتمال دارد، چرا كه نمره ي ماشين هم چپه افتاده .
قاضي ـ متهم مهدورالدم و محارب با خداي عامل استكبار و جيره خور آمريكا و مامور صهيونيسم،
دفاعي دارد؟
وكيل مدافع ـ آقاي رئيس، موكل من هرگز قصد محاربه با خدا نداشته. هميشه سعي كرده
دم اش مهدور نباشد.با استكبار و صهيونيزم هم مخالف است.
قاضي ـ كي گفته اين متهم، وكيل مدافع داشته باشد؟
دادستان ـ والله چه عرض كنم قربان.
قاضي ـ ببريد اين وكيل مدافع را فعلا صد ضربه شلاق بزنيد، تا بعد.
متهم ـ وكيل من گناهي نكرده.
قاضي ـ شما خفه شو لطفا.
متهم ـ من بايد از وكيل مدافع خودم دفاع كنم. شما نمي توانيد بدون هيچ مجوزي به او شلاق بزنيد.
قاضي -(به يك پاسدار) ـ برو ببين اين وكيل مدافع ماشينش را كجا پارك كرده، يك مقدار رنگ بپاش به ماشينش.
دادستان ـ تكليف اين متهم چه ميشود؟
قاضي ـ متهم قبول دارد كه صندوق عقبش رنگي بوده با گلگير جلو؟
وكيل مدافع (در حاليكه دو نفر دارند كشان كشان از درب آخر سالن مي برندش بيرون)
به موكل من تفهيم اتهام نشده.
قاضي ـ شما برو شلاقت را بخور.
دادستان ـ متهم قبل از هر چيز بايد چهار ميليون و هفتصد و هشتاد تومن پول رنگ بدهد.
قاضي ـ با پول گلوله، روي هم از بازماندگانش مي گيريم.
متهم ـ در هيچ كجاي دنيا به خاطر رنگي بودن صندوق عقب،
هيچ شهروندي را تيرباران نمي كنند.
قاضي ـ گلگير جلو هم بوده.
متهم ـ در هيچ كجاي دنيا به خاطر رنگي بودن صندوق عقب و گلگير جلو،
هيچ شهروندي را تيرباران نمي كنند.
قاضي ـ چه متهم يك دنده ايست.
دادستان ـ واقعا.
متهم ـ ضمنا آقاي قاضي، من اصلا صندوق عقب ندارم.
قاضي ـ گلگير كه داري.
متهم ـ من اصلا ماشين ندارم.
قاضي ـ پس ماشين كي بود سوار بودي؟
متهم ـ من اصلا رانندگي بلد نيستم.
قاضي ـ پس چرا آوردنت اينجا.
متهم ـ والله من داشتم قالپاق يك ماشين را در مي آوردم، يك برادر پاسداري
رد ميشد. پرسيد چكار مي كني؟ گفتم دارم قالپاق ماشينم را سفت مي كنم. گفت
ماشين مال توئه. من هم بي خبر از همه جا، گفتم البته برادر. اگر مال خودم نبود،
به قالپاقش چكار داشتم.
قاضي ـ پس قالپاق دزدي؟
متهم ـ بله ، جناب آقاي رئيس.
قاضي ـ در تظاهرات هم شركت نداشتي؟
متهم ـ خير قربان.
قاضي ـ بسيار خوب. اين متهم را ببريد ماشين مرا نشانش بدهيد،
سه تا قالپاق كم دارد. ظرف 24 ساعت اگر جايگزين فراهم كرد كه كرده، وگرنه اعدام.
متهم ـ جناب آقاي رئيس دادگاه، نظر به اينكه من جوان هستم و زن و بچه دارم،
تقاضاي يك درجه تخفيف دارم.لطف بفرمائيد اگر قالپاق هاي مورد نظرتان
را پيدا نكردم، همان حبس ابد كافي باشد.
قاضي ـ نه خير. اعدام.
دادستان ـ قربان. مواظب باشيد قالپاق رنگي برايتان نياورد. درد سر دارد.
ختم دادرسي
--------