سلام صبح يكشنبه غزلي منتشر
سلام صبح يكشنبه
غزلي منتشر نشده از صدام سابق
اين سروده فرداي پائين آمدن مجسمه ي صدام كنار تختش پيدا شد. وعده اش را قبلا داده بودم. حالا وفايش.
چند تا توضيح اولش:
«ممد صحاف» همان ژنرال الصحاف وزير اطلاعات خنده دار صدام ـ «تنديس» فارسي مجسمه ـ «زاغي زدن» در گويش عاميانه، كوتاه شده ي «زاغ سياه كسي را چوب زدن» است كه به معني تعقيب كردن و زير نظر گرفتن و رصد كردن باشد ـ «پرچين» ديوار نازك بين دو خانه و باغ است ـ «ساتين» تلفظ انگليسي همان ساتن است.
سحرم ممد صحاف به بالين آمد
گفت برخيز كه تنديس تو پائين آمد
قدحي درنكشيده طرفي قايم شو
كه سراغ تو دونالد آمد و كالين آمد
گفتم اي واي كه جانم همه جا در خطر است
گفت خوش باش كه بر جان تو تضمين آمد
حيف عمري پريزيدنت شدن در بغداد
بد بلائي سر اين قائد مسكين آمد
مملكت داشت ز تنديس من آباداني
همه جا عكس بزرگم پي تلقين آمد
آنقدر بود مرا شهرت و محبوبيت
كز پي ديدن من فائزه با جين آمد
رامسفلد از نيويورك و ميتران از پاريس
يكي اسمش نميدانم چي چي از چين آمد
بود از بابت بمب اتمي پايم لخت
شكر «الله» كه از روسيه پوتين آمد
من خودم فكر دموكراسي مردم بودم
عجله كرد كه آن بوش دهن بين آمد
هر كه ديدم كه مخالف بود او را كشتم
از منش هيچ نه دشنام و نه توهين آمد
بوش البته نياورد دموكراسي، بل
كه پي بردن نفت آمد و بنزين آمد
او به همسايه ي ما هم نظر سو دارد
تا زند زاغي ايران، دم پرچين آمد
ولي از بنده زبل تر بود آن خامنه اي
ظاهرش گر چه به انسان نخستين آمد
داند اين شيخ ريا قاعده ي بازي را
حمله هايش به سيا روي قوانين آمد
گربه هر خطبه ي او فحش به آمريكا بود
همه محض دكور و بابت تلقين آمد
رهنمايش همه جا اكبر رامسفلدجاني ست
كه حريص آمد و رند آمد و سنگين آمد
اكبري رفت گهي همچو شتر آهسته
آب تا ديد شنا كرد و چو دلفين آمد
اكبر و سيد علي درس گرفتند بسي
از بلائي كه سر مخلص غمگين آمد
از سيا بنده هم البته اطاعت كردم
آخر اين جايزه ي آنهمه تمكين آمد؟
بمب گازي به حلبچه سر اجبار زدم
چونكه از جانب ارباب فرامين آمد
گفته بودند كه كوتاه بيايم در جنگ
ميشد آن روز كه كوتاهتر از اين آمد؟
بوش خواهد كه صاحب ملك ميدل ايست شود
به عراق از پي دستگرمي و تمرين آمد
من حواسم به جلو بود ولي او ز عقب
حمله اي كرد كه انگار ز قزوين آمد
كربلائي بلر و حاج كالين پاول را
ديدم و بر لب من جمله ي تحسين آمد
سخن از بيضه ي اسلام چنان ميگفتند
كه مرا ياد ز ابريشم و ساتين آمد
يا ابوالفضل نذورات حسين بن علي
گير بوش و بلر كافر بي دين آمد
گنج قارون همه شد قسمت احمد چلبي
قهرماني كه در اين صحنه چو فردين آمد
آنهمه پول كه از بانك عراقي بردند
تير شارون شد و بر قلب فلسطين آمد
توي اين زير زمين شعر قشنگي گفتم
بايد اكنون بروم، عدي با ماشين آمد
ميروم جانب بن لادن و گويم بر خيز
«كه ز صحراي ختن آهوي مشكين آمد»
آب سر چشمه طنز است كلامت صدام
كه زلال آمد و پاك آمد و شيرين آمد
***
تا فردا صبح ـ شب بخير
--------