5 شنبه 3 بهمن -
5 شنبه 3 بهمن - پنج بامداد
سلام سلام
فکر نميکردم خوش قولي کنم. آن هم با کسالت.اما نميدانم چرا حالم ناگهان خوب شد و قبراق شدم.
نتوانستم بدقولي کنم.
خوش باشيد. سعي تان را بکنيد. آن دختر عراقي را به نگاه بياوريد که:
دوهفته پيش عروسي کرده وصبحش داماد را برده اند احتياط. حالا هرشب خبرها را تعقيب ميکند
که جنگ ميشود يا سربازها برميگردند خانه؟
يا گرلفرند آن خلبان آمريکائي را مجسم کنيد که بويفرندش قول داده که تا هفتاد تا بمب روي عراق
نيندازد برنميگردد.
خوش باشيد. سعي تان را بکنيد.
تا پنجشنبه ي آينده. ..................... فعلاً.
( راستي اين «فعلاً» هم چه خداحافظي پرمعنائيست. خارجي ها ميگويند « بعداً»)
***
پرزيدنت بوش توي دو کار گير کرده 1- حمله کردن به عراق. 2- حمله نکردن به عراق.
گفته ميشود ممکن است راه حل سوم را انتخاب کند.
***
شدت عصبانيت بوش از صدام به حدي است که اگر هم به عراق حمله نکند حداقلش اينکه
يک تلويزيون 24 ساعته ي ايراني در لس آنجلس راه بيندازد و شبانه روز به او فحش بدهد.
***
پيدا شدن کلاهک خالي و پوکه هاي بمب در عراق موجب پرسش هائي شد اما با استدلال
يکي از ناظران اعزامي سازمان ملل موضوع منتفي گرديد که گفت وجود کندوم در جيب
کسي دليل توانمندي سکسي نيست.
***
يک مرد ايراني که چهره اش شبيه بن لادن بود توسط پليس آمريکا دستگير شد و بعد از
5 ساعت بازجوئي با قرار ضمانت 8هزار دلاري آزادش کردند.
در پاسخ اعتراض نامبرده يکي از مقامات اف.بي.آي گفت برو خدا را شکر کن که شبيه
بن لادني و خودش نيستي، وگرنه با 20هزار دلار هم آزاد نميشدي.
به گزارش هاي رسيده طرف رفته دارد خدا را شکر ميکند.
***
پليس انگليس در راستاي عمليات ضد تروريستي به مسجدي در شمال لندن حمله کرد و
موجب اعتراض امام مسجد شده. وي در تلويزيون گفت ما کارمان عبادت و دعاست نه آدمکشي.
رئيس پليس لندن گفت دروغ ميگويد. اينها معمولن بعد از نماز و دعا، مراسم نفرين برگذار
ميکنند و معدوم کردن اشخاص را از خدا و پيغمبر ميخواهند.
وي گفت ما با نوع جديدي از تروريسم مواجه هستيم که بايد يکشنبه ها برويم کليسا دعا کنيم
که عيسا مسيح نفريني هاي اينها را حفظ کند.
***
پريشب وزير ارتش اين ها (انگليس ها) توي مجلس ميگفت براي جنگ با عراق نيرو
زياد فرستاديم ، اما فعلن چکمه و شلوار و تانک کم آورديم!
ياد عبيد زاکاني افتادم که قزويني به جنگ ميرفت ، تير نداشت. گفتند بدون تير چه جوري
جنگ ميکني؟ گفت دشمن که از آن طرف تير بيندازد برميدارم. گفتند اگر نينداخت؟ گفت
پس ديگر چه جنگي؟
به توني بلر گفتند سرباز بي شلوار به جبهه ميفرستي؟ گفت شلوار سربازان عراقي را
درميآورند مي پوشند. گفتند اگر آنها هم کون برهنه بودند چي؟ گفت چه بهتر. از قديم
گفته اند جنگ نکن عشق بورز. .... ها ها ها ها ...
*******************************************************************
شاهزاده ي دوم خردادي
-----------------------------------------------------------------------
شهزاده ايم و رأي به آن شيخ داده ايم
سرمايه روي سيدخندان نهاده ايم
گفتيم بين ناطق نوري و خاتمي
ما نيز مثل ملت خود رأي داده ايم
نان را به نرخ دوم خرداد خورده ايم
بدجور حاليا به ندامت فتاده ايم
پرونده مان شده ست ازين جنبه هم خراب
گرچه زبان به لعنت شيخان گشاده ايم
حالا اگر که شاه نگشتيم ، غصه نيست
شاديم از اينکه تا به ابد شاهزاده ايم
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
**** سوپرمارکت تبعيد ****
اين را بدهکارتان بودم. يک شب آخر شبي عشق کردم براتان بنويسم همه اش يادم نيامد ناقص شد.
قول داده بودم سر فرصت تکميلش کنم. يکي از دوستان صاحبنظر هم ايميل زد فحشم داد. ميدانم
اگر اسمش را بنويسم دلخور ميشود.
اين مال سال 76 است که حالا با دستکاري هاي نهائي تقديم شما ميشود. شاهرخ گلستان (همان
دوستي که فحشم داد) از من بيشتر دوستش دارد. دمش گرم.
ذ
دکه ي بقالي مشدي حسن
وسعتش افزون شده دور از وطن
مش حسن اينجا کراواتي شده
خوب با اهل ادب قاطي شده
دانش و فرهنگ را خدمتگزار
ارتباطي هم نموده برقرار
پول داده بابت کلي کتاب
چيده لاي جنس هايش بي حساب
جنس هاي خوردني ماليدني
لابلاشان هر کتابي ديدني
توي سوپرمارکتش در يک سفر
صحنه ها ديدم که گويم مختصر
فال حافظ بود پيش کله قند
آسپرين پهلوي « نسل دردمند»
ظرف حلوا پهلوي « سنگ صبور»
لوبيا چشم بلبلي با« بوف کور»
« جنگ و صلح » و سرکه شيره ، پيش هم
بربري پهلوي « نون والقلم»
لامپ و باطري پيش « نوري از شکاف»
« کاپيتال مارکس» پيش پيف پاف
شمع ها پهلوي « فرهنگ معين »
جنب« توضيح المسايل» ، وازلين
« باغ آلبالو» کنار ميوه ها
« پا برهنه ها» ميان گيوه ها
قره قوروت پهلوي « تاريخ قيام »
تمرهندي پيش آثارامام
شعرنو پيش مرباي تمشک
پهلوي آثار آل احمد ، زرشک
زعفران در نزد « مردان وطن»
زردچوبه پيش « سيماي دو زن»
آنطرف « صدسال تنهايي» غمين
با دو بطري آبغوره همنشين
بود « تاريخ تمدن» ، پيش کشک
اين يکي پر کرد چشمم را زاشک
پس خريدم از خوراکي وز کتاب
بسته اي نان و « صداي پاي آب»
آبان 76 – اکتبر 97
***************************************
تا 5 شنبه ی آینده. فعلاً.
مخلص هادی
--------