شب آمد و نازي نيامد .......
براي نادر مزکّا
شب آمد و نازی نیامد.
صبح آمد و نازی نیامد.
نازی کجائی؟
زنگی، صدائی!
- مادر موبایلت را نبردی؟
- نادر خبر داری ز نازی؟
- پس اورژانس ها را بگردیم.
- یک بانوی لاغر ، سبک ، با موی کوتاه.
- اينجا نبود؟ .... آه ...
- آنجا نبود؟ ...... آه ...
- پیدا نشد؟ ...... آه...
اشک جمیله ، سرتاسر راه.
امشب شد و نازی نیامد
فردا شد و نازی نیامد.
دیشب پلیس آمد به خانه
برداشت مقداری نمونه
از کفش و کیف و رخت نازی
امروز دکتر با پلیس آمد به خانه
تا از دهان بچه ها SAMPLE بگیرد
شاید که با تطبیق DNA توانست
یک تکه از نازی ، فقط یک تکه از او
از لای آن خاکستر خونین بجوید.
نازی مبارز بود از ایران که آمد.
بی دین و با ایمان و صادق.
نازی فراری شد ز اسلام
اما در اینجا بمب اسلام
آمد سراغش!
از نازی اکنون،
خاکستری هم دست ما نیست.
ای مرگ بر بمب!
ای مرگ بر اندیشه بمب!
ای تف به ریش و ریشه بی اعتقادت
بن لادن و ملاعمر ،
ملاعلی ، ملا تقی ، ملا نقی ؛ یا هرکه هستی.
یا هرکه روزی با یکی زینها نشستی !
(گر ریش داری یا نداری)
گفتی نخواهی داد تخفیف
گفتی که میجنگی و میکوبی سر مار
ای در امان قلعه امنیت خویش
مشغول گفتار!
بهنازها اما سکیوریتی ندارند.
ای قهرمان نطق های شاخ و شانه
ای جاهل دنیامحله
گردن کلفتی های تو، بمب است بر ما.
میجنگی آری،
میجنگی اما
با قطره قطره خون نازی های عالم
تا آخرین قطره ، مسلم!
به به! پیامت قهرمانیست.
حالا زمین گلف را آماده کردند
یک ضربٍ شستی با سوئینگت
باید نشان دشمنان داد.
میدان گلفت بی مزاحم،
امنیتش تأمین و کامل
از چند مایلی گارد مخصوصت نگهبان.
شب آمد و نازی نیامد،
صبح آمد و نازی نیامد.
با زندگی، نادر، چه خواهی کرد فردا؟
پایان بده رسم عزا را
رخت سعیدت را اطو کن
شانه بزن زلف صبا را.