نیمایوشیج و عسگراولادی
«عسگراولادي: بادامچيان شعرنو ميگويد، آفتاب به نقل از ايرانيوز»
« آفتاب: حبيبالله عسگر اولادي دبير كل جبهه پيروان خط امام و رهبري در مورد اظهار نظر بادامچيان در مورد احياء جريان اصلاحطلب گفت: آقاي بادامچيان شعرنو گفتهاند. »
«عسگراولادي با بيان اين كه آقاي بادامچيان شعرنو گفتهاند، اظهار داشت: چندي پيش نيز آقاي حجاريان شعرنويي گفته بودند كه جبهه دموكراسي خواهي ميتواند از موتلفه تا نهضت آزادي را در بربگيرد.» نقل از«گویا نیوز»
آی آدم ها
آی آدم ها که در گویا نشسته شاد و خندانید
یکنفر دارد به شعرنو کند توهین .......
یکنفر تحقیر کرده شعرنو قربان
یکنفر اینجا کند بر یکنفر بادامچی حمله
میکند آن حمله بر حجاریان تکرار
میتراود عسگراولادی
میدرخشد عسگراولادی.
من نمیدانم دبیرکل حزب و جبهه ی خط امام و رهبری معنی چه میدارد
من نمیدانم چه باشد مؤتلف با های تأنیث اش
یا چه باشد نهضت آزادی و غیره اساس کار و تأسیس اش
یا چرا بادامی و حجاری و اولادی و غیره به دعوایند؟
یا مگر با هم که میخوردند وافی نیست؟
یا مگر این توبره و آن آخور و آن نفت و گاز و مس ،
که چشم آرزوی هر خیابانخواب و کارتنخوابِ ریزان اشک ؛
در قبای ژنده ی این تیره شام لعن جاویدان ،
یادگار پای ِ رفت و آمد از فوزیه تا شهیاد ،
- با شعار مرگ بر بیداد ! -
در پی آنست حسرتبار،
کافی نیست؟
در اتوبانی که میراند به شبهای فراموشی،
با اتومبیل ها ، موبایل و هرچه ها همراه میدارند ،
بیوه ی ناب شهیدان جوان تنها ،
در شمال آباد.
یا اگر برگشت آن داماد مفقودالاثر یک شب ،
بر عروس اش میل ،
در کمیته، حجله اش!
نُقلش گلوله !
خنچه اش تابوت!
خواهرش کم سال
میفروشد نصف قیمت در عرب بازارِ نّره شیخ مالامال
در پس لبخند زهرآلود و ننگ آلوده اصلاحات
با قبای ننگ برتن، دستبوس عسگراولادی
سیّدِ لبخندِ مرگش بر لب و نکبت به جان و دل
سّید شیّاد ختم و خار و پست و پای انداز و تدارکچی ،
هشت سالی هرچه در زندان شکنجه
هرچه در عدلیه ها بیداد
هرچه دانشجو به زندان
هرچه از اهل قلم ممنوع
(جز تملق گوی نامطبوع)
در خیابان هرچه کودک خواب
هرچه زن فریاد
هرچه ظلم و هرچه ظلمت
با عبایش تور و با رنگش سپید و بر لبش لبخند
نام پفیوزی تساهل
نام دیوثی تسامح
دزد رأی و دزد ناموس حقیقت
روز و شب با خاطرش دلشاد
از عروج دوم خرداد.
حالیا آثار دفتر دستک اش مشهود
تا بماند همچنان موجود
در کنار دست از کار اوفتاده ی رهبر معهود.
گرد تا گردش تبهکاران
سازمانش نام آن «باران»
تا کند دلالی یاران.
طفل شاگرد اول یک مدرسه
وقتی که در بازار انسان کلیه خود را فروشد
مادرش اما نمیداند بوتیک لندن و پاریس
اما حاج خانم ها و هر بانوی هر سردار،
کیف هر یک پر دلار و در دلارش کِیف،
عطر او ایف سن لوران و
کیفش او کیف سن لوران و
لیف او لیف سن لوران و
قیف او قیف سن لوران. باری ......
سالها با هم که میخوردند آنها
اختلافی هست اما حالیا شاید
که اینسان
شعرنوشان مایه ی فحش است.
تا دیروز ،
فحششان از دست بز تا چیزخر محدود
یا توانی خواهر و مادر بر آن افزود.
فحششان امروز اما شعرنو!
ای وای !
میتراود عسگراولادی
میدرخشد عسگراولادی مسلمان.
میدهد دشنام بر بادامچی ، حجاریان
با اتهام شعرنو.
ای بینوا شعر و ادب.
شاعر.
سراینده.
شعرنو فحش است.
یعنی: او مزخرف گفت.
یعنی: زر زده بادامچی ، حجاریان آری.
آی آدم ها !
من در اینجا
با فروغ و شاملو و ثالث و
سهراب و نادرپور در اندوه.
دستمان کوتاه ، دردمان انبوه.
آی آدمها ...
آی آدمها ...
با شما نبودم!
نظر های شما (0)