حکايت شيرين آن سه پناهجو
به به. باغم آباد شد انگوري!
چه شادباش ها و پاداش ها که گرفتم. سپاس س س س از همه. (نميدونم چه جوري ديگه). وقت نيست که نقل کنم. خوب هم نيست. بعضي نامه ها طوري است که اگر نقلش کنم خيال ميکنيد خودم نوشته م! به به!
يک سؤال هم آمد که مگر چند سال داري که 45 سال است مينويسي؟ جواب: اولين نوشته ام در پانزده سالگي در روزنامه توفيق چاپ شد.
در پي دلبر شيرين، من اگر افتادم
حسنش اين است که تا آخر جان، فرهادم!
دلم ميخواست بدانم اين بيت زيبا از کدام شاعر است که ....
هيچي بابا. بيت زيبا مال خودمه!
اين هم يک سروده تازه:
مثنوی در حکایت آن سه پناهجوی ایرانی که از بد حادثۀ اسلامی در ممالک محروسه یونایتد کینگدام به پناه آمده بودند ....
این سروده با کمال خرسندی تقدیم به داداش کوچیکه که در این سالها با مهربانی و علاقه، خوانندۀ پیش از انتشار بسیار سروده هایم بوده و ذوق و دانش و تیزبینی او کمبودهای مرا جبران کرده (ببینین اون دیگه چیه) و به ویژه در دستکاری های نهائی و اغلب کم کردن واژه ای و افزودن بیتی (گاهی به سرایش خودش!) مدد کارم بوده است. چندان که بی صوابدید او کمتر سروده ای را منتشر میکنم.
سرودۀ حاضر هم از این قاعده مستثنی نبوده جز ده بیت مقدمه که بعداً نوشته آمد و به نام او موشح شد:«به کمال عزیز»
***
توضیحات:
واژه انگلیسی «کِیس» Case (بر وزن حیث) که در این سروده آمده حدود پنجاه معنی دارد که در فرهنگ آوارگی و پناهجوئی «پرونده و مدارک و دلایل و مجموعه مورد یا مواردی است محکمه پسند – راست و دروغ!- برای اثبات لاعلاجی و احراز پناهندگی.»
از جمله کِیس ِ تغییر دین (ارتداد) و کِیس ِ همجنسگرائی (که جمهوری اسلامی همه را به لواط میشناسد) مواردی است که بیش از کیس های دیگر کارساز آمده! (شاهدش دوستم محمود که در لندن مترجم دادگاههای فرجامخواهی پناهجویانی است که کیسی که داده اند رد شده .)
***
UK «یو- کی» مخفف United Kingdom است که مثل USA حروف اختصاری سرزمینی است که ما در آن زندگی میکنیم. یعنی همان که ما در فارسی انگلیس یا انگلستان و بریتانیا و بریتانیای کبیر و حکومتش را دولت فخیمه میخوانیم.
یونایتد کینگدام یا پادشاهی متحده همان «ممالک محروسه» ی خودمان معنی میدهی که علاوه بر سرزمینهای بریتانیای کبیر (انگلند، اسکاتلند و ولز) ، ایرلند شمالی را هم در برمیگیرد. فی الواقع نام رسمی این مملکت هست:
UNITED KINGDOM OF GREAT BRITAIN AND NORTHERN IREALAND
(آخیش. دلم خنک شد. خیلی وقت بود اظهار فضل نکرده بودم! خدا کند اینها که گفتم فردا فراموشم نشود چون دیشب یاد گرفتم.)
توضیحات طول کشید. پوزش از کمال آقا.
مقدمه حکایت...
بار دیگر ملتی آواره شد
جامۀ چل تکه اش صد پاره شد
هرطرف، هرگوشه، در روی زمین
رفت دلواپس، کتک خورده، غمین
کار، مسکن، نان، امان، قانون، نفس
در وطن شد حسرت بسیار کس
مردمانی خسته و بی کسب و کار
ره نمی بینند جز راه فرار
این جماعت بر سر دریای نفت
نفت یک قطره به فانوسش نرفت
لاجرم آورد بر خارج پناه
تا چراغی برفروزد شامگاه
عاشق ایران و ایرانی ولی
عشقشان شد مایه ی صد معطلی!
زحمت آوارگی کرده قبول
تا جهان را عرض پیمایند و طول
یا بیفتند از نفس در طول راه
یا بجویندی به کنجی سرپناه
زان حکایت ها یکی گویم کنون
تا بماند یادگاری در قرون
حکایت آن سه ....
آن سه تن مرد فراری از وطن
مثل مرده ، جسته بیرون ، بی کفن
حالیا حاضر شده در دادگاه
تا مگر یابند در UK پناه
هر یک از آنان به تشویق وکیل
کرده آماده حکایت یا دلیل
تا بگوید عاجز از برگشتنم
سر جدا سازد حکومت از تنم
گفت با آنها وکیل کاردان
واقفیم از موضع اسلامتان
جرمها گر ارتداد است و لواط
لازم آید قاضیان را احتیاط
گفت هرکس بیشتر اغراق او
بیش خواهد بود استحقاق او
گفت تا بختت نگردد واژگون
یا بگو از دین گذشتم یا ز کون
***
مرد اول چون حکایت سازکرد
بحث اسلام عزیز آغاز کرد
گفت بیزارم من از اسلامشان
بسکه دیدم کشتن و اعدامشان
پس مسلمان بوده ترسا گشته ام
پیرو دین مسیحا گشته ام
یک شبی دیدم مسیحم را به خواب
دست بوسیدم از آن عالیجناب
گفت تو دیگر مسلمان نیستی
اهل برگشتن به ایران نیستی
***
دومی گفتا که دارم بویفرند
بویفرندی نره غول و مردرند
یک شبی رفتیم ویلای شمال
جایتان خالی عجب کردیم حال!
نیمه های شب گروهی پاسدار
حمله آوردند و من کردم فرار
شش شبانه روز رفتم با هراس
پابرهنه، کون برهنه، بی لباس
دور گشتم همچنان از میهنم
تا که دیدم عاقبت در لندنم
گر به ایران بازگردم این زمان
تا رسیدم میکشندم بی امان
***
سومی چون این سخن ها را شنید
اندکی تردید در جانش دوید
گفت آو! لعنت به روز و روزگار
من کدامین کِیس بردارم برار؟
رفت هردو کیس را با هم کند
کار خود از هر دوسو محکم کند
پس مسلط شد به تردیدی که داشت
گفت: من عیسی مسیح کونم گذاشت!
نظر های شما (0)