اسم شب
رهگذر! ايست! بي پدر مادر
اسم شب چيست؟ بي پدر مادر!
« اسم شب » يادگار بهار آزادي است. من از لندن رفته بودم که به انقلاب بپيوندم! با اولين پرواز «هما» بعد از اعتصاب رفتم (26 بهمن 57) و با جاني خسته و ترس خورده برگشتم و به خانواده ام پيوستم. (13 فروردين)
اين سروده را در «گلسار» ، در حومه شهر رشت که از حزب الله پنهان شده بودم، ...
« اسم شب » يادگار بهار آزادي است. من از لندن رفته بودم که به انقلاب بپيوندم! با اولين پرواز «هما» بعد از اعتصاب رفتم (26 بهمن 57) و با جاني خسته و ترس خورده برگشتم و به خانواده ام پيوستم. (13 فروردين)
اين سروده را در «گلسار» ، در حومه شهر رشت که از حزب الله پنهان شده بودم، نوشتم. تصوير آن روزهاست با پسنگاهي (فلاش بک) به گذشته نزديک . در مجله « تهرانمصور» و چند جاي ديگر چاپ شد. بعد هم مسعود بهنود در کاست «کانال 2» که منتشر ميکرد، خواندش. من ديگر در ايران نبودم.
آن ايام شب ها در تهران بدون دانستن « اسم شب » عبور و مرور مشکل بود. همان هم باعث شد اين سروده بيشتر جلوه کند. امروز به افسوس ميخوانمش و به بغض و اشک پايانش ميبرم. دلم ميخواهد تويش دست ببرم و کم و زيادهائي اعمال کنم، اما به خود چنين اجازه اي نميدهم که اين سروده ديگر از من نيست! اين را حالا مردمي که خواندند و کپي کردند و رونويس کردند و دست به دست کردند، صاحبش هستند و هر تغييري در آن خيانتي است در امانتي مردمي. دستکاري در شاعر بايد کرد نه در شعر. (که زمانه کرد)
اسم شب
□رهگذر! ايست! بي پدر مادر
اسم شب چيست؟ بي پدر مادر!
اسم شب را بگو اگر داني
به چه مقصد در خياباني؟
■ اسم شب هر چه هست بيخبرم
آمدم نان بگيرم و ببرم
خانهام در همين خيابان است
به گمانم كه اسم شب، «نان» است
نه، گمان ميكنم «وطن» باشد
اسم ايران خوب من باشد
□ رهگذر، بيش از اين مشو پررو!
حرف خود را بسنج و بعد بگو
■ گفتم «ايران» مگر بجز اين است؟
نكند اسم شب «فلسطين» است
نيست امشب حواس من كامل
بچهها گشنهاند در منزل
گر به من اندكي امان بدهي
فرصت ابتياع نان بدهي
باز ميگردم و سر فرصت
در همين باره ميكنم صحبت
اسم شب را دوبار، بلكه سه بار
ميكنم از براي تو، تكرار!
□ رهگذر! اسم شب بود لازم
تا نگويي نميشوي عازم!
■ پس اجازه بده مرور كنم
طول تاريخ را عبور كنم
بكنم از گذشتهها آغاز
به همين نقطه، باز گردم باز
تا مگر اسم شب، شود پيدا
جان فداي مقررات شما ...
اسم شب، سابقاً «تباهي» بود
«ظلمت» و ظلم «پادشاهي» بود
اسم شب «گرگ» اسم شب «روباه»
«كودتا»، بازگشت، «شاهنشاه»
اسم شب، «پول»، «پول آمريكا»
اسم شب، «زور»، «سازمان سيا»
اسم شب، «نفت»، نفت خالص و ناب
اسم شب هديه، رشوه، «حق حساب»
اسم شب، «باج»، اسم شب، «تلكه»
اسم شب، «شاه»، اسم شب، «ملكه»
اسم شب، «نطقهاي شاهانه»
اسم شب، «عطيهي ملوكانه»
اسم شب، «زاهدي»، «حسين علا»
اسم شب، «شاهپور غلامرضا»
اسم شب، اسم «خاندان جليل»
ترس، تهديد، توسري، تحميل
اسم شب، «آزمودهي سفاك»
خرس، تيمور بختيار، ساواك
اسم شب، «استوار ساقي» بود
(كه دو قورتش هميشه باقي بود!)
اسم شب، ايست، پاسبان، باطوم
دستگيري، محاكمه، محكوم
اسم شب، حبس، اسم شب، سلول
شوك برقي، شكنجهگر، مقتول
اسم شب، «مرگ» بود و «عزرائيل»
اسم شب، «موشه» بود و «اسرائيل»
اسم شب، شعله ، گاز، آتش، دود
اسم شب، «ثابتي»، «نصيري» بود
اسم شب، نيكپي، علم، منصور
اختناق و كميته و سانسور
اسم شب، از اسامي مضحك
«مرد خودساخته، عقاب اوپك!»
اسم شب، بهترين اسامي بود
«آزمون» و «شريف امامي» بود
اسم شب، اسمهاي اجباري
خسروداد، اويسي، ازهاري
يا «اميني»، «فريدهي ديبا»
«دكتر اقبال» و باقي اينها
اسم شب «مهدوي»، «اميرعباس»
چه بگويم؟ دگر نمانده حواس
باز هم هست و بنده بيخبرم
آمدم نان بگيرم و ببرم!
اسم شب، كرده تازگي تغيير
جورواجور ميشود تفسير
اسم شب «قتل روزنامهفروش»
نشريات چپي، كتك، خاموش!
اسم شب، «روزنامهي زوري»
سرمقاله، مقاله، دستوري
اسم شب، «اجتماع»، «خط و نشان»
(دم آيندگان، دم كيهان)
اسم شب «حمله»، «روزنامه نويس»
(نه حمايت، نه دادرس، نه پليس)
اسم شب، باز «كوكتل مولوتف»
متعصب، «ژ-3»، كلاشنيكف
اسم شب، «بينزاكتي»، «پرخاش»
«به تو مربوط نيست»، «ساكت باش»!
اسم شب، «انقلاب سربسته»
جلسه در اتاق دربسته
اسم شب، «كارهاي پنهاني»
«رهبران جديداً ايراني»!
اسم شب، «دادگاه صحرائي»!
(به گمانم ز كافه ميآئي!)
«ها بكن! مست؟» ظاهراً بالفرض
لخت ، شلاق، مفسد في الارض!
مثل سابق، «كميته، ساواكي»
(بزنيدش! چكاره بود؟ شاكي!)
اسم شب، «بازسازي ساواك»
انتخاب عوامل سفاك
اسم شب، «دستگيري» و «انكار»!
پنجه بوكس و شكنجه و آزار
اسم شب، نااميد، شك، ترديد
اسم شب، ترس، اسم شب، تهديد
اسم شب، هرچه بود، اينها بود
كه هميشه مزاحم ما بود
باز اگر هست، بنده بيخبرم
آمدم نان بگيرم و ببرم!
قصد من هيچ انتقاد نبود
روي من اين همه زياد نبود
نيستم بنده «مفسد في الارض»
هستم البته «مفلس في القرض»
گر زدم حرفهاي نامطلوب
كلهام گرم بود ، بيمشروب
باز افسار خويش ول كردم
فرصتي بود، درد دل كردم
«تو بزرگي و من خطاكارم
از تو اميد مغفرت دارم»
در سياست خلاصه بينظرم
آمدم نان بگيرم و ببرم!
اسم شب، آنچه عرض كردم من
هست اسباب شادي دشمن
من از اين اسمها ندارم دوست
بهر ما، اسم ديگري نيكوست
كاشكي اسم شب «صداقت» بود
يا به قول امام: «وحدت» بود
اسم شب، «انقلاب» بود اي كاش
شب نبود، آفتاب بود اي كاش
اسم شب، نور، روشني، خورشيد
اسم شب، عشق، زندگي، اميد
اسم شب، روز، روزدلشادي
اسم شب، صبح، صبح آزادي!
□ رهگذر اين ترانهها كافيست
اسم شب، هيچ يك از اينها نيست
اجل امشب گرت امان بدهد
«باش تا صبح دولتت بدمد»!
تهران- فروردين 58
نظر های شما (1)
هادي ازادي:
يكي از زيباترين وبي نظير ترين اثار ادبيات طنز پس از انقلاب اسلامي است وجا دارد دست مريذاد وخسته نباشيد مفصلي نثار اقاي هادي خرسندي كنيم.
يكي از زيباترين وبي نظير ترين اثار ادبيات طنز پس از انقلاب اسلامي است وجا دارد دست مريذاد وخسته نباشيد مفصلي نثار اقاي هادي خرسندي كنيم.
(September 4, 2007 2:41 PM)