ميني خميني!
با پنبه میبرد سر، این سید ریائی
با عشوه میزند ره، هنگام رهنمائی
مینی خمینی است این، لبخند جای اخمش
با ماسک شادمانی بر چهره عزائی
همچون خمینی آمد، در فرصت مناسب
بنشست و رفت بالا، بر موج نارضائی
تکرار شد هجوم اقشار از چپ و راست
از اینطرف طرفدار، از آنطرف فدائی!
در مدح او نوشتن، شد کار اهل تشخیص
افکارشان هوائی، خودکارشان طلائی
تبعیدی سیاسی، مدّاح حضرتش شد
دیگر نداشت طاقت تا لحظه رهائی!
این سیّد ریائی، آخوند پرفریب است
از بابت رذالت، حتماً طباطبائی!
در حوزه بین طلاب، القاب او چنین بود:
عمامه ای ی قرتی، یا ژیگولوعبائی!
تا رهبریست یارش، اغواگریست کارش
شیطان کوچک است این، از عرش کبریائی!
الفاظ خارجی را مصرف کند چو طوطی
از بس که باسواد است در کار خودنمائی
دینداریش مرام است، مؤمن به این نظام است
با لاجوردیش نیست از این نظر جدائی
بر قتل ها نظر کرد، پس انتقاد سر کرد
گوئی خوشش نیامد زین فیلم سینمائی!
گوئی سناریو را خود کرده بود تنظیم
اما نبود راضی از صحنه نهائی
با آنهمه تدابیر، لو رفته بود افسوس
کز خون اهل دانش دستش بود حنائی!
هادی تو روز اول گفتی هرآنچه باید
امّا جلو زد از تو، برنامه سیائی ....
--------------------- 18 سپتامبر