عاشقانه دو زبانه
«دهانت را میبویند، مبادا که گفته باشی دوستت ميدارم.
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد.» احمد شاملو
---------------------------------------
یک زمان با همدگر آی لاو یوئی داشتیم
Yek zaman ba hamdegar “I love you”ii dashtim
بهر چسبیدن به هم چسبی، گولوئی داشتیم
Bahre chasbidan be ham, chasbi glueii dashtim
بینیاز از کاخ سعدآباد و باکینگهام پالاس
Bi-niaz az kakhe Saad Abad-o Buckingham Palace
گوشهی دنجی بلانکت یا پتوئی داشتیم
Gosheye denji blanket ya patooii dashtim
تا شود چارتا و نصفی چشم آخوند محل
Ta shaved char-ta vo nesfi cheshme akhoonde mahal
دلنشین دیسکاشنی، یا گفت و گوئی داشتیم
Delneshin discussioni, ya goftogooii dashtim
میچپیدیم عینهو مرغ و خروس این دت پهلیس
Michapidim eynahoo Morgh-o Khoroos in that place
توگزر قدقدقدا، قوقولیقوئی داشتیم
Together ghod ghod ghoda., Ghooghoolighooii dashtim
صحبت از آزادی سکسی عجب ایت واز سوئیت
Sohbate azadie sexy, ajab it was sweet!
بابتش زیر بلانکت آرگیوئی داشتیم
Babatesh zire blanket arguii dashtim
امر و نهی یی بود ما را، این بکن یا آن نکن!
Amr-o nahii bood ma ra, in bekon ya on nakon!
اوری نایت با هم حدیث دونت و دوئی داشتیم
Every night ba ham hadise Don’t-o Do’ii dashtim
آپ تو مورنینگ یکسره وی مید لاو، وی مید لاو
Up to morning yeksareh we made love, we made love
شب دوباره وی دیزارد از ول، چه روئی داشتیم
Shab dobare we desired as well, che rooii dashtim
وعدهی جشن عروسی و ودینگپارتی چه شد؟
Vadeye jashne aroosi-o wedding party che shod?
بهر آینده چه ویش و آرزوئی داشتیم
Bahre ayandeh che wish-o arezooii dashtim
عشق را در پستوی خانه نهان کردیم ما
Eshgh ra dar pastooye khane nahan kardim ma
این پوئم را یادگار از شاملوئی داشتیم
In poem ra yadegar az Shamlooii dashtim
نظر های شما (8)
رضا:
من شعر پیرزنی را ستمی در گرفت رو با اجازه شما و با ذکر لینک منبع توی وبلاگم گذاشتم.
آرمیی:
درود برشما اقای هادی خان خرسندی ، اگر بتوانید بنده را بجا بیاورید من همانی هستم که از کشور بلژیک مدتی بیش تماس ایمیلی داشتم در صورت وجود امکان هر گونه همکاری اما نمی دانم منی که اینجا هستم و به دلایلی که گفته ام نمی دانم که ایا من مشمول قانون کبی رایت می شوم یا خیر به دلیل اینکه قبلا در ایران به همین دلیل بسیار گرفتار شده ام و برای همین یه خورده چشم ام می ترسد برای همین می ترسم بر این شدم تا با تماسی در اینجا بتوانم کسب تکلیف کنم و دلیل نفرستادن را بر این فرض ننمایید که بنده نخواسته ام بلکه باید از هر نظر مطمین شوم ( بدانید که من هنوز مطمین نیستم ) برای این من ادرس ایمیل می گذارم در صورت تایید اینکار را حتما خواهم کردبس تایید شما برای من مهر تاییدی خواهد بود در هر گونه نشر در اینده ، بیشابیش با کمال خرسندی و امتنان
هادي - ممنون عزيز. چيزي يادم نميايد ولي کلاً و عمراً ما مطالب وارده قبول نميکنيم/ چيزي نفرستيد لطفاً
6049048595:
با سلام
بدینوسیله کمال تنفر خود را از شعر دوزبانه اعلام میدارم
با احترام
هادي - ممنون. کاش به دو زبان اعلام ميفرموديد.
farhad:
زيبا ست.
بيتي از شعر سه زبانه كه سال هاي پيش در توفيق آمده بود:
my dear تا چند از هجران تو من آغليم
ذره اي بر من ببخشا از جفاي كزلارين
فرهاد
حامد:
آقای خرسندی عزيز اول بگويم .........(با پوزش از نويسنده گرامي حذف شد)، دوم اينكه اگر اشتباه نكنم زندهياد شاملو فرمود: دهانت را میبويند مبادا «كه» گفته باشی دوستت میدارم/عشق را در پستوی خانه «نهان» بايد كرد.
سوم اينكه همچنان و هميشه قلم زيبايتان را میستايم. شاد و پايدار باشيد
هادي - اولاً ممنونم. دوم اينکه درستش کردم. باز هم ممنون..
Amir:
هادی جان لطفا ارتباط و فعالیتهای سابق خودت و همچنین علت بروز اختلاف با حزب کومونیست کارگری را برای ما بازگو کن تا ما هم در جریان ماجرا قرار بگیریم
هادي - ممنون عزيز. اختلاف من با حزب کمونيست کوليگري چنين است که از وقتي متوجه شدم اينها بودجه مشکوک دارند و با آمريکا و اسرائيل همسنگرند! و با اسلام ضديتي دارند که با ساير اديان ندارند، تصميم گرفتم با آنها همان اختلافي را داشته باشم که با نتنياهو و بوش و رامسفلد دارم.
فعاليتهاي سابق من آنطور که در ارگانهاي چاپي و اينترنتي حزب آمده و افشايم کردهاند اينست که (به ادعاي حزب) با ابراهيم نبوي در لندن چلوکباب خوردهام!
اگر جاسوسان و مأموران خفيهشان گزک تازهاي از من گرفته باشند، چون هنوز در ارگانهاي حزبي نيامده، آگاهي ازش ندارم. سابقه و ارتباط من با حزب اينست که بعد از حادثه يازده سپتامبر وقتي اينها به پرزيدنت بوش اخطار کردند(!( که اگر افغانستان را به تلافي بمباران کند، حرب برايش «هورا» نميکشد (!) نوشتم همين که کف ميزنيد و نخ ميدهيد کافي است. هورا نکشيديد هم نکشيديد!
در اين ميان علي جوادي نقش شعبان بيمخ کتبي را براي حزب بازي کرد و پاسخ مرا با الفاظ فرهنگ خودش داد.. با سپاس..
فرهاد:
هادی جان ، دوباره می نویسم!
فتوای شما برای شرکت در انتخابات چیست؟
هادي - فتوا دادن خجالت دارد.
خیلی کرتیم ولی حرفاتو میشنویم.
(January 20, 2008 3:27 PM)