اعتصاب غذا يا روزهي سياسي؟
«زندانيان سياسی بند ۲۰۹ زندان اوين طی نامهای اعلام نمودند كه به منظور همدردی با زجر كشيدگان راه آزادی و نيز اعتراض به رفتارهای غيرانسانی حاكميت در برخورد با زندانيان سياسی روز ۱۸ تير ، روزه سياسی خواهند گرفت.» اخبار تازه
من زندانيان سياسي را دوست دارم، از روزه گرفتن هم خوشم ميآيد، امّا دوست ندارم که «اعتصاب غذا» را «روزه» بنامند.
اين سروده در ماهنامه اصغرآقا 10آبان 1382 چاپ شده. به مناسبت خبر مشابهي در آن ايام و البته خارج از زندان و از سوي جماعتي که در بيتي روشن کردهام.
عذر زنداني زير شکنجه شايد قدري موجه باشد، به همين ملاحظه من بيت آخر را عوض کردم، اما هنوز متأسفم.
به خاطرهي «بابي ساندز» ايرلندي تقديمش ميکنم و اکبر محمدي خودمان.
ريا و تقيه چنان واجب و اساسي شد
که اعتصاب غذا «روزهي سياسي» شد
ز وحشت است؟ ز خوشخدمتيست؟ يا هر دو؟
هرآنچه هست، جفا با زبانشناسي شد
ببين که مشت گره کرده باز شد به دعا
مبارزات، عبادي شد، التماسي شد
ز اعتراض، رهي جانب عبادت هست
که عين عافيت و مايهي خلاصي شد
مبارزه به تعبد کشيد، بشتابيد
نماز و روزه و سينهزني، حماسي شد
«قمهزني سياسي» چرا نبايد کرد؟
در آن ديار که مذهب، دموکراسي شد
دلم به خاطر فرهنگ دهخدا سوزد
که نام آبتني، غسل ارتماسي شد
ز ابتکار شترمرغ «مذهبي-ملي»ست
اگر که شکل مسائل به اين قناسي شد
چراغ خانه به مسجد روانه بايد کرد
که زندگانيي ِ در نور، از معاصي شد
ببين شکنجه چها ميکند به زنداني
که معتقد به مفاهيم اختصاصي شد