مشروطه ايراني، حق مسلم ماست!
توي ايميلها يکي آمده بود راجع به زنده ياد فريدون آدميت. لينک «حزب مشروطه ايران» را داده بود. رفتم به سايتشان. خوشم آمد. يک مقاله از الهه بقراط بود، خيلي خوشم آمد. گفتم شما هم بخوانيد، هرچقدر خوشتان آمد، آمد. حرف مشروطه و مشروطيت، هميشه خوش آمدن دارد؛ مشروط بر اينکه براي مثلهکنندگان مشروطيت تبليغ نکنند!
نظر های شما (3)
nazanin:
ميدونيد خانم boghrat گاهى حرفهاى خوبى ميزنه ،اما وقتى در mahiyt حرفش فرو ميريم ميبينم كه در ۳۰ سال گذشته منجمد شده،اين خانم saltant talb هنوز در دورانى siro solok ميكنه كه ۳۰ سال از ان ميگذرد.
من از دوران شاه زياد چيزى bekhatr ندارم،ولى ميدونم زندان evein را سخت تا آزادى و جوانان را سركوب كُنه،faghar و فحشا هم بود ،halabiabadha هم بودند،اقوام ما از كرد ،ترك،baloch در faghar بسر ميبردند،اينا رو خوب ميدونم و اين رژيم كه روى شاه را هم سفيد كرده،اما در اين مرد خاص با eishon موافقم چون بوى آخوندى به هيچ عنوان قابل estenshagh نيست
091274538746:
اصغر آقاجان ،خواستم برای خانم بقراط نظرم را در همان سایت بنویسم،استخاره بد آمد .
این حق مسلم ایشان است که نخواهند عبارت منحوس"جمهوری اسلامی "در گذزنامه شان باشد ،اما در اینکه ملیتشان را با گرفتن پاسپورت آلمانی از دست می دهند ،موافق نیستم.جمال زاده بیش از هشتاد سال در کنار دریاچه لمان
زندگی کردو پیوندش هیچگاه با ایران و فرهنگ و ادب آن گسسته نشد .دکتر امیر مهدی بدیع با نوشتن "یونانیان و بربرها" و دکتر احسان یار شاطر با "ایرانیکا " و... برای من خیلی بیشتر از هزاران ایرانی ،به صرف داشتن فقط یک گذرنامه ، با نام ویا بدون نام ایران ،
ایرانی هستند .
2- همه ما بیش از ربع قرنی است که در یکی از کشورهای اروپائی ، امریکاو یا هر جای دیگر ، زندگی می کنیم وبنا به تعریف حقوقی پس از این مدت این حق را داریم که از حقوقی همسا ن یک شهر وند آن کشور بر خوردار باشیم .
3- اما در مورد آلمان که منهم ساکن آن هستم . پس از به قدرت رسیدن سوسیال دموکرتها در آلمان ، دولت آلمان استثنائی برای ایرانی ها قائل شد که ایرانی ها می توانند با داشتن ملیت ایرانی تابعیت این کشور را هم داشته باشند . سوای این مطلب ، سالهاست که کند و کاو در مورد سابقه تاریخی و فرهنگی این دو کشور یکی از مشغولیت های من می باشد و بر خلاف آنچه که به عمد یا به سهو در اذهان عمومی القا شده است ، این رابطه منحصر به روابط نزدیک این دو کشور در سالهای سلطنت رضا شاه نمی شود و سابقه ای خیلی طولانی تر دارد .مثال زیاد است ،اما برای نمونه چند مورد آن رامی نویسم :کوشش های دانشمندان و باستان شناسان آلمانی برای شناختن و شناساندن تاریخ ایران باستان مانند "نولدکه " . انتخاب "زردشت " از سوی "نیچه"بعنوان ابر مرد آرمانیش با وجود سمبل های اساطیری یونانی ، برای یک اروپائی و پیامبران سامی ، بعنوان یک مسیحی .برگزیدن "حافظ " از سوی "گوته" یکی از بزرگترین شاعران و نویسند کان آلمان به خاطر اندیشه های عرفانیش.
مثال فراوان اما جا و زمان محدود و این فقط مشتی بود نمونه خروار . واما هدف من از یاد آوری این مطلب که شاید به مذاق خیلی ها خوش نیآید ، این که من نه تنها از شهروندی آلمان و تابعیت دوگانه احساس بدی ندارم ،که خوشحالم تصادفاً کشوری را برای مهاجرتم بر گزیدم
که پیوندهای خیلی محکم تری با من ، بیش از یک صفحه کاغذ و مدرک ، دارد .
3- خانه مرا قلدری تصاحب کرده است و شوربختانه در تاریخ کشور من کم نیستند این قلدر های ریز و درشت که هر کدام برای مدتی با زور چماق به این مملکت حکم رانده اند ، اما این دلیلی نمی شود که من از سرزمین خودم قهر کنم . با اولین فرصتی که پس از بیست سال و اندی برایم فراهم شد سری به " خانه پدری " !؟ زدم .
هرچند که ظاهر آن بوی عرب زدگی می دهد اما اکثریت هم وطنانم هنوز که هنوزاست ازجان و دل ایرانی مانده و بر چسب نامبارک جمهوری اسلامی تاًثیری در آنها نکرده است . این را گفتم که همه را با یک چوب نرانید .
ره میخانه و مسجد کدامست
که هر دو بر من مسکین حرامست
نه در مسجد گذارندم که رندی
نه در میخانه کین خمّار خام است
با درود ومهر به شما و تمام ایرانی هائی که از وطن دور مانده اند
پیپو:
یادش نه به خیر، در پاسپورت پناهندگی من، در برابر کلمه تابعیت، درج شده بود:
staatenlos =stateless
(بی وطن). هرچند که واژه ی غم انگیزی بود، ولی حداقل منطق و حقیقتی درش بود...راستی اگر قرار است پناهنده هم تبعه "جمهوری اسلامی" یا حتی "ایران" (و لاکن نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد!) باشد، دیگر در آلمان بعنوان پناهنده چه میکند و فرقش با یک ایرانی که با پاسپورت قانونی از کشور خارج شده چیست؟
در ضمن: میخواستم نظرم را ـ به فرموده خانم بقراطـ در همان سایت ایشان بنویسم، ولی نمیدانم چرا آنجا احساس غریبگی میکردم!...اینجا راحتم ولی!
ميدونيد خانم boghrat گاهى حرفهاى خوبى ميزنه ،اما وقتى در mahiyt حرفش فرو ميريم ميبينم كه در ۳۰ سال گذشته منجمد شده،اين خانم saltant talb هنوز در دورانى siro solok ميكنه كه ۳۰ سال از ان ميگذرد.
(May 7, 2008 12:49 PM)من از دوران شاه زياد چيزى bekhatr ندارم،ولى ميدونم زندان evein را سخت تا آزادى و جوانان را سركوب كُنه،faghar و فحشا هم بود ،halabiabadha هم بودند،اقوام ما از كرد ،ترك،baloch در faghar بسر ميبردند،اينا رو خوب ميدونم و اين رژيم كه روى شاه را هم سفيد كرده،اما در اين مرد خاص با eishon موافقم چون بوى آخوندى به هيچ عنوان قابل estenshagh نيست