نمايش «بازجوي عزيز» و هنرنمائي من .....
دعوت کرده بودند از شهرهاي واشينگتن و مونترال که در مراسم سالگرد اعداميهاي شهريور 67 باشم. ديدم به آمريکا که فعلاً ممنوع
دعوت کرده بودند از شهرهاي واشينگتن و مونترال که در مراسم سالگرد اعداميهاي شهريور 67 باشم. ديدم به آمريکا که فعلاً ممنوعالورودم. (کوتاهي از خودم بود. شرحش را پيشتر دادهام) حال سفر هم ندارم. (بعد از بازگشت از استراليا و نيوزيلند، آدم تا مدتي سروته است.) پس گفتم يک پيام ويدئوئي ضبط ميکنم و ميفرستم.
قرار بود با حسين افصحي برويم. (دوست تئآتري ِ من، مقيم هامبورگ و تورنتو!). حسين آمد به لندن که ويدئو را بگيريم. آقا گفتيم اصلاً چرا يک نمايش يا فيلم کوتاه نسازيم؟ دو روزه ساختيمش! بيست دقيقه شد. دوستي حرفهاي زحمت فيلمبرداري را کشيد، آدمي حرفهاي تدوينش کرد. (مونتاژ). حسين برداشت برد. در مراسم مونترال و تورنتو نشانش داد و خبر داد که با استقبال و تشويق روبرو شد. (خب چکار کنند جماعتي که در سالن گرد آمدهاند. بدترين فيلم هم که باشد، به حکم ادب و آداب کفي ميزنند خب.) اما البته نمايش بدي هم نبود. من نقش زنداني داشتم و حسين نقش «بازجوي عزيز» (اسم فيلم هم همين بود) و اين زنداني همهي آن محيط وحشت و استنطاق و شکنجه و تهديد را به مسخره ميگرفت و به حکم اعدامش هم قش قش ميخنديد!
حالا اينجا به دوستان حرفه اي که نشانش دادم يکي گفت چرا دکوپاژش درست نيست؟ من پرسيدم دکوپاژ چيه؟ يکي گفت چرا نورپردازي کامل نيست؟ من گفتم چراغ که روشن بود! يکي گفت اين ميتوانست يک فيلم کوتاه فستيوالي باشد اگر درست عمل شده بود. گفتم حرف دهنت را بفهم. من کيارستمي نيستم.
حرف نگفتهي هرکدام از همهشان که در لحنشان سرک ميکشيد اين بود که «اگر من بودم، درست عمل کرده بودم و بهتر ساخته بودم!». يکي گفت دوستان! مهم اين است که با حداقل امکانات يک کاري انجام شده. (آن يکي هم خودم بودم!) گفتم سي سال است لنگ اين حرفهائيم و امکانات نداريم. حالا ما با بيامکاناتي يک چيزي درست کرديم. همهشان گفتند راست ميگي. فيلم بدي هم نشده!
به نظر من که خيلي هم خوب شده. اگر امکانات ميداشتيم، من لاي دست و پاي امکانات گم شده بودم، نه ميتوانستم بنويسم نه به اين خوبي بازي کنم! هنر من و حسين افصحي که کارگرداني کرد، در بي امکاناتيمان بود.
اميدوارم به زودي بذاريمش روي اينترنت. دوستاني که در آمريکا و کانادا آن را ديده باشند اگر حرفي، نقدي، تفسيري بفرستند، به روي چشم. اما بامزه شده و پيامي که ميخواستيم رساندهايم.
آنچه که هست، ياد جانباختگان راه ميهن است و دستهاي خونالود آخوندهاي جنايتکار و همدستان دونپايهشان و حاميان بلند مرتبهشان (انگليس و آمريکا و شوروي ..... ) در قتلعام جوانان پرشور ايران.
ننگ ابدي بر همهشان. از اين فيلمها زياد ساخته خواهد شد.
نظر های شما (7)
شهریار:
نورش ضعیفه!
:-)
شهریار
mehdi:
خوب ما تا کی باید سماق بمکیم که این ویدیو تو اینترنت گذاشته میشود.!
پیپو:
چرا اصلا فیلم رو همین جا نمیداری که ما هم در یو تیوب و صد جای دیگه دربدر نشیم؟
نسیم:
با سلام به عمو هادی عزیز
هادی جان فیلم خیلی مبتدی بود موضوع آن بسیار جالب اما پرداخت ابتدایی بود البته با توجه به توضیحاتی که شما داده اید قابل درک است و همه اینها را باید به حساب امکاناتی گذاشت که هیچوقت نیست و درآینده هم شاید نباشد چون امکانات همیشه مال آنهایی است که آهسته می روند و آهسته می آیند والا اگر غیر ازاین بود هیچوقت صاحب امکانات نمی شدند. و اما نکته بسیار مهم، در این برنامه از قبل اعلام شده بود " نمایش بازجوی عزیز با حضور هادی خرسندی و حسین افصحی " و همه خیال می کردند عمو هادی به تورنتو می آید وتازه در نیمه های برنامه هم نمی دانستند ولی روبهمرفته زحمت زیادی کشیده بودند بخصوص حضور هنرمند ساکن سوئد خانم گیسو شاکری عالی بود
دیدن شما حتی درفیلم نیز خوشحالم کرد
با آرزوی تماشای مجدد برنامه خرسندآپ کمدی در تورنتو
شاهین رضایی:
سلام آقای خرسندی عزیز،
خواهش میکنم امیدوار نباشید که «اميدوارم به زودي بذاريمش روي اينترنت»، بلکه خیلی سریع اینکارو بکنید. مطمئنم که داره قند تو دل کرور کرور دوستداران شما آب میشه تا این فیلمو ببین. تروخدا بذارینش دیگه، منتظر چی هستید؟ میترسم اگر بیشتر کشش بدین رژیم سقوط کنه و فیلمه بیات شه.
دوستتان داریم
شاهین
22554466:
با درود به هادی عزیز،من چون فیلم را ندیده ام نظری هم نمیتونم بدم ولی مطمئن هستم که کاری که دست و پخت هادی باشه حتمن قشنگه!اما راجع به اونهائی که خودشون هیچوقت یه کار مثبت برا مردمشون انجام نمیدندو فقط یاد گرفتند که نسخه بپیچند و به کار همه هم ایراد بگیرند،این شعر را که فکر میکونم از خاکشیر اصفهانی هست میفرستم اگه صلاح میدونی منتشرش کن.کامیاب و پیروز باشی.
این حرف زیاد را سبک سنگش کن
این ..ون گشاد را ببر تنگش کن
چون مرشد زورخانه بیرون از گود
منشین و به این و آن بگو لنگش کن
با سپاس-علی بی ستاره
مادر:
میمیرم برات که در اوج شوخی وخنده ، یکهو عصبانی و غیرتی میشی . مثل همین دو سطر آخر نوشته ت .امیدوار م فیلم بازجو را بزودی ببینیم و مثل همیشه همراه با تو بخندیم و بگرییم .
نورش ضعیفه!
:-)
شهریار
(September 26, 2008 10:52 PM)