بچه ها این گربه هه ایران ماست.!
پراکسی جديد
فيلتر شکن
برای دوستان در ايران
اصغرآقا، نوشته هاي هادي خرسندي

يكشنبه 24 شهريور 1387

دو کلمه از خودم ....

پسرم پيوند ايراد گرفت که در آنچه ميسرائي و مينويسي هيچ از خودت نميگوئي و

از احوالات خودت حرف نميزني.
حالا که فرزندان حرف والدين را تحويل نميگيرند، خوب است که ما به آنها گوش کنيم.

در ماه جون گذشته قرار بود سفري با کشتي از شهر سياتل آمريکا به آلاسکا برويم. (به اين سفرهاي دريائي تفريحي کلاً «کروز» ميگويند.) براي من يک هفته هم فال بود، هم تماشا. از پيوندآقا هم دعوت کرده بودم که به سياتل بيايد و با هم سوار کشتي شويم. باني اين سفرها دکتر فرهنگ هلاکوئي است که سمينارها و برنامه‌هاي راديو تلويزيوني اش طرفداران بسيار بسيار دارد و خيلي‌ها براي استفاده از سمينارهاي او به کروز ميآيند. (خصوصاً اگر استثنائاً «خرسندآپ» هم چاشني سفر باشد.)

برادرم منصورخان از ونکوور کانادا با اتومبيل مرا يکساعته به مرز آمريکا رساند. يک روز قبل هم راه افتاديم که خاطرجمع باشيم و صبحش بروم فرودگاه به استقبال پيوندآقا. بعد از يکي دو ساعت معطلي در مرز، تصميم گرفتند مرا به آمريکا راه ندهند! باورم نميشد. کابوس بود. سعي کردم از خواب بيدار شوم، ولي ديدم بيدارم، يا اگر در خوابم، خواب ادامه دارد!
روز جهنمي، خسته، گرسنه، تشنه، دست از پا درازتر. به طرف ونکوور. گاري که سربالا برود اسب‌ها همديگر را گاز ميگيرند، توي راه دوتا برادر جز بگو مگو با همديگر هيچ چاره‌ي ديگر نداشتيم!

خبر تلخ را دادم و اشک ريختم براي بدقولي. برنامه‌ي من در کشتي از چندماه قبل اعلام شده بود. همينطور برنامه داشتم که در سمينارهاي دکتر هلاکوئي شرکت کنم و از او براي رفع مشکلات رواني‌ام، ياري بگيرم و با پسرم تنها باشم.

اين شعر يا هرچه اسمش باشد - که از دلم و از بغضم درآمد - را نوشتم و صبحش فکس کردم به کشتي براي پوزش از مسافران ايراني:

عشقم اين بود که آنجا باشم
همره تور آلاسکا باشم

قسمت اين بود که در ساحل غم
مرد جا مانده‌ي تنها باشم

خواستم بهر همه همسفران
مرغ خوش نغمه‌ي دريا باشم

خواستم با جوک و طنز و متلک
پاسخ هرچه تقاضا باشم

چند روزي به کنار پسرم
فرصتي بود که بابا باشم!

خواستم درس هلاکوخان را
مغولي ساعي و کوشا باشم!

خواستم بهر روان درماني
در سخنراني آقا باشم

روح من يک کَمَکي حال نداشت
خواستم فکر مداوا باشم

قسمت اين بود که تا آخر وقت
لنگ صابمرده‌ي ويزا باشم

آخرش آمده خواهش کردند
خارج از خاک يو.اس.آ. باشم

چونکه من زاده‌ي ايران هستم
بايد علاف در اينجا باشم
..........

و چند بيت ديگر که در حافظه‌ام نيست. متآسفانه شنيدم که يکي از مسافران کجتابي کرده و به تحريک ديگران برخاسته و سرانجام غيبت مرا انگيزه‌ي شکايت از برگذارکنندگان تور کرده و ادعاي خسارت و ضرر و زيان! غصه‌ام گرفت که چه هواداراني دارم! که با عذري چنين موجه، از خود گذشتي نشان نداده است.
با سپاس از باقي مسافران و تعهد اداي دين به آنان و کمرشال تراول و دکتر هلاکوئي عزيز، که در کنار همه‌ي مشکلات، دلداري دادن به مرا هم فراموش نميکند.

نظر های شما (10)     
تشخیص هویت:

هادی احتمال داره با انچوچک خان اشتباه گرفته باشنت البته شاید!!!گر چه شباهتی نمیبینم!
در ضمن اگه میشه بیشتر به صدای آمریکا بیا چون برای ما که ایرانیم و حتی سرعت اینتر نت پر سرعتمونم کمه DOWNLOAD کردن کار طاقت فزسا و بیهوده ایه

(September 20, 2008 10:27 AM)
رضا عليپور.م:

آقاي"هادي خان خرسندي":
چه نظري مي توانم داشته باشم جز تاسف وتاثر؟اتفاقا من هم دل ام مي خواست كه در آنجا باشم.هم دريا دريا "دريا"ببينم و هم دو نفري را كه دورادور خيلي خيلي بهشان ارادت دارم يعني شما و آقاي دكتر"فرهنگ هلاكوئي"كه اگر في الفور نپرسند:"صبر كنيد
صبر كنيد...شما چرا و به چه دليل به بنده ارادت داريد؟!" خدمت شان عرض مي كنم كه اگر حضرات گاه و بيگاه از دست شان در برود و پارازيت ارسال نفرمايند(آخر بنده در منطقه ئي"پارازيت خيز"زندگي مي نمايم!)برنامه هاي پربار ايشان را تماشا مي كنم و كلي چيز ياد مي گيرم و بر معلومات نداشته ام اضافه مي شود.ولي چه كنم كه هميشه ي خدا دست من كوتاه بوده است و خرما بر نخيل!ناگفته نماند كه باآقا"پيوند" شما هم آشنا مي شدم و آقاي"دكتر هلاكوئي"هم در صورت امكان دستي به سر و گوش اين"روان جراحت ديده ام" مي كشيدند.آخر به"روانشناس جماعت"اينجا كه نمي شود رك و پوست كنده گفت:"باعث و باني عمده و اصلي جراحت اين روان ناساكن من و من هاي نوعي رژيم جيم.الف.الف.است و بس".بگذريم"."...اي بسا آرزو كه خاك شده".زياده جسارت است.
رضا عليپور.م.
ايران سابق(ايران اسلامي فعلي!).1387/6/28

(September 18, 2008 4:32 AM)
Shahbaz:

albatteh bar hameh kass vazeh va mobarhan ast keh "khodar" behtar az "kodneviss" ast !

(September 17, 2008 3:51 AM)
Manuchehr e Boulder:

az in mozo besiar narahat shodam.

(September 16, 2008 5:04 PM)
زری:

سلام هادی جان . خدا مرگش بدهد کسی را که جلوی راه ترا ببندد . هرکس که باشد! هرچه میخواستی توی آن کروز بگویی توی سایت ات بنویس که به همه جای گیتی خواهد رسید . از جمله به ما که توی کروز نیستیم و نخواهیم بود درهرحال هرجا که باشی قلمت برمحور زمین می چرخد مثل ماه تابان شبهای بدر. زنده باشی و سرت سلامت باد . آلاسکا که جایی نمی رود . انشاءالله یک سفر دیگر . پیروز باشی

(September 16, 2008 2:09 AM)
پویا:

سلام
جناب آقای خرسندی
من نمی دونم منظور آقازاده از "از خودت بنویس" چی بوده
اما فکر کردم تو عالم رندی و شعر بنا به سنت برخی قدما خیلی جالب است شما شعری در هجو خودتان و احوالتان بنویسید.
بقول حضرت ایرج:
بر دشمنان نمودم عیب نهانی خویش
خود را خلاص کردم از پاسبانی خویش

(September 15, 2008 10:03 PM)
roya:

sallam
az khodet keh bogzarim holakooi mardist keh ba tafakore mardsalaraneh va aghabmandeh beh donya va masaeele adamha negah mikoneh holakooi vaghti kesi behesh zang mizaneh va migeh man amadam canada bara edameh tahsil migeh to bara shohar kardan amadi iran keh keh vazeesh khobeh...serfan ham keh bara shohar kardan amadeh bashad beh kojaye holakoii barmikhorad.....

- aziz jan, in ke naghl mikoni ke yek shookhi be nazar miad. Dr. Holakooii shookh ham hast, amma mard salar? goman nemikonam. Adam fahimi ast, moteasefam ke shoma ra narahat karde. mamnoon.

(September 15, 2008 5:13 PM)
BIJAN:

rastash ajab bi aghlaii hastand ke rahat nadadean,to ba on ghad o ghavarat TNT ham ke beshi kari nemitoni bekoni

(September 15, 2008 12:31 PM)
ح درویش:

سلام
شما در غالب طنز به انتقاد از دیگران می پردازید.فرزند شما خواسته مؤدبانه بگوید که از خود نیز انتقاد کنید، گفته در باره خود هم چیزی بنویسد.
من هم همین را می گویم. اگر از خودتان می ترسید این امر را به کس دیگری واگذارید.
هادي - خير آقا. از ايشان دوباره پرسيدم، چنين چيزي که شما از قول ايشان!! ميفرمائيد، درست نيست. بلکه هم به کلي غلط است.

(September 14, 2008 8:58 PM)
منوچهر:

عجب خری بوده مامور مرزی تو رو راه نداده ... وضع تورا در آن حالت می توان با این تمثیل پرمعنای "از اونجا رونده و از اینجا مونده " بیان کرد . غصه نخور داداش ، "چنین نماند و چنین نیز نخواهد ماند" ... بالاخره یک کدومشون از بین میرن....خدا بخیر بگذرونه!

(September 14, 2008 7:32 PM)
 
 
 
این سایت را BookMarkکنید!

بایگانی