«من آنچه را میبینم میکشم.» - اردشير محصص
در دل اين جهان پر آشوب
ناظر هر بلند و پست او بود
از سوي اهل نقد و اهل نظر
حائز هرچه نازشست او بود
برعليه پليدي و پستي
مرد پيروز بيشکست او بود
دست بر هرچه ديده بود، انداخت
اردشير درازدست او بود
نظر های شما (7)
خاله خانوم:
خوش به حالا او که هرچه میدید می کشید . بد به حال قلم به دستان مملکتمان که چه ها می بینند و نمی توانند بنویسند .وبدتر به حال من که دست راستم توی گچ است و با دست چپ سلامی ناقص به اصغر آقای محبوبم می دهم . چطوری داداش ؟
seyed 40:
jenaabe khorsandi haaletun khube?!cheraa site shomaa digeh update nemishe?!haaletun khube??!!!movaazebe salaamatie khodetun baashid!!!!bedrud.
d.shaki:
...ومن و تو میکشیم از آنچه میبینیم !!
ممد:
سلام
انشا الله یاد نرفته که داره از زمان حکومت آقایون 30 سال می گذره نه 28 سال و الله برای آدم حالی نمی مونه ...
این منبر الان ارتقا باید پیدا کنه و با کمی نو آوری (و شاید شکوفایی) به کامپیوتر ،اینترنت ، چاه نفت بمب اتم و ... متصل بشه.
منتظر ورژن جدید هستیم یالا...
پیپو:
با احترام به احساسات پاک بهمن خان ( و ایضا بابابزرگ خرسندی)، خواستم عرض کنم: بذار چند سال دیگه که نوه ها تعدادشون زیاد بشه و بزرگ تر هم بشن و وآقا هادی وظیفه "بیبی سیتری" به گردنش بیفته که پدر و مادر "نوه" برن گشت و گذار، اونوقت ببین هادی جون بازم از این احساسات اصیل تیکه و پاره میکنه یا نه؟!
(در ضمن بنده اخیرا از بی مهری شما نسبت به نظر دهندگان کفری هستم و فقط خواستم یه زهری بریزم و حالی بگیرم (طبق قانون مطبوعات ایرانی!)...لطفا این یکی رو استثنائا بذارش تو سایت که خودمم حال کنم!)
ارادتمند
bahman:
خرسندی عزیز، با درود.
دیشب از ماهواره، و کانال جدید (کانال 6 ) که از لندن پخش می شود و حال و هوایی (فعلا) متفاوت با سایت های لس آنجلسی دارد، تو را نوه به بغل دیدم. بیشتر از چند لحظه نبود، اما این صحنه، زنده ترین و صمیمی ترین و عاطفی ترین برنامه تلویزیونی بود که تا به حال دیده بودم. آخر تصنع و نمایش احساسات سطحی و ساختگی و زورکی در اغلب تلویوزیون های لس آنجلسی دل آزرده ام کرده است. نه خنده شان صمیمیت دارد و نه گریه شان و نه مردم دوستی و ایران دوستی شان و نه شعارهایشان که جملگی فاقد اصالت و صمیمیت اند. این طوری بود، که یک لحظه از ذهنم گذشت، برنامه چند ثانیه ای تو و نوه، عاطفی تری و نمکین ترین برنامه تلویزیونی بود که تا به حال دیده بودم. به خصوص وقتی که در پایان، دوربین، یک لحظه بدون صدا، بوسیدن و گاز گرفتن تو از لپ نوه رانشان داد، حسابی سرشوق آمدم. یاد کودکی بچه های خودم افتادم و نیز برادران و خواهرانم در نوزادی و کودکی که حالا برخی شان دارای نوه هم شده اند! می خواستم از این نوه زیبا و شیرین و دردانه به خاطر اجرای این برنامه قشنگ تشکر کنم و تشکر از تو می ماند برای زمانی که لطف کنی و فیلم این برنامه چند ثانیه ای را روی "اصغرآقا" بگذاری.
برای کل خانواده، آرزوی موفقیت و شادکامی و شادی بخشی روزافزون دارم.
قاصم:
تا بوده، چنین بوده که هنرمند به جای " مو " ، پیچش مو
مورا ببیندو به جای "ابرو " ، اشارت های ابرو .اما چه
غم انگیز است که ما مردم ، چشم خودرا حتا به روی مو و ابرو هم می بندیم و آسان می گذریم .
یاد و خاطره ی اردشیر گرامی باد !
خوش به حالا او که هرچه میدید می کشید . بد به حال قلم به دستان مملکتمان که چه ها می بینند و نمی توانند بنویسند .وبدتر به حال من که دست راستم توی گچ است و با دست چپ سلامی ناقص به اصغر آقای محبوبم می دهم . چطوری داداش ؟
(October 19, 2008 10:41 AM)