شعر مربوط به امامزاده در کاميون!
اين امامزاده خيلي درويشه
مثل پيتزا دليوري ميشه
کامیونی پر امامزاده
از برای زیارت آماده
صاحب کامیون که راننده س
از سوی رهبری نماینده س
کارش اول امامزاده نبود
صاحب بار فوق العاده نبود
کامیون را نموده تعمیرش
سیب زمینی نیامده گیرش
در نتیجه امامزاده زده
از همونجا به چاک جاده زده
داده بر بیت رهبری پیغام
که ضریحی دارم علیه سلام
حضرتش دوره گرده و سیار
یادگار ائمه ی اطهار
این امامزاده خیلی درویشه
مثل پیتزا، دلیوری میشه
آمده پاسخ از ولی فقیه
«باریکلا به کامیون ضریح
ببرش پارک کن سر چارراه
بگو ملت اینم زیارتگاه
بگو ملت بیا امامزاده
واسه زوار حاضر آماده
معجزاتش بگو هزارجوره
خبره تر از رئیس جمهوره
زن نازا رو حامله میکنه
خودشم کار قابله میکنه
کمر مردا رو قوی میکنه
مثل دوران پهلوی میکنه
هست مثل خمینی ِ ثانی
میکنه آب و برقو مجانی
هم غنی میکنه اورانیومو
هم به انبار میبره اتمو
میره زندونی هارو چک میزنه
به اسانلو خودش کتک میزنه
هرکجا خانقاه درویشه
آقا اونجاس با دیلم و تیشه
اون حسینیه رو خراب میکنه
دل درویشارو کباب میکنه
آقا با هر کسی که درگیره
نداره رحم، تا تهش میره
میکنه ظلم بر بهائی ها
که گناه داره بیگناهی ها
معجزات آقا فراوونه
توی هر کار مرد میدونه
کسی که قلوه هاشو میفروشه
موقع معامله، آقا توشه
میره و کلی میزنه چونه
آقا بی معجزه نمیمونه
به دوبی که یه دختری میره
آقا اونو نشونه میگیره
نمیذاره که مفت بره به فروش
میکشه یک هزارتا هم روش
آقا میگه مجله روزنامه
دربیادش، ولی رو برنامه
بیخودی هیچکی انتقاد نکنه
سردبیرم روشو زیاد نکنه
از نویسنده ها دلش خونه
خصوصاً اونکه عضو کانونه
میگه اینها باید حیا بکنن
یک کمی شرم از خدا بکنن
اگه نه، راه حل ِ آسون هست
هم طناب هست، هم بیابون هست»
آقا کی هست؟ بی نشون هستش
بار یکدونه کامیون هستش
آقا یک مشت آهن آلاته
که فرآورده ی خرافاته
نسبش میرسه به ذوب آهن
آب طلا هم تو کارشه گاهاً
آقای اصلی توی فارسیجان
داره میخنده قاه قاه الان
میگه اینها دیگه چقد ساده ن
عاشق آهن امامزاده ن
میگه اصل قضیه ی در اینجاس
که منم اون امامزاده روراس
ولی اونها ضریحو برداشتن
چونکه قصد کلک ملک داشتن
آش اینجاست، اون فقط ظرفه
تازه در اصل مطلبم حرفه!
مورچه و کله پاچه شد خیرات
بر محمد و آل او صلوات
نظر های شما (22)
رضا جي:
هادي جان سلام
كوچولوي گرد و قلنبه ي با نمك با سواد كمي تا قسمتي كچل..!! (با حرص بخوان)
حقا كه تو چكيده و عصاره ملت بزرگي هستي كه بارها طنز را به سلاحي مبدل كرده كه هر دشمني را به ستوه آورده است. ما تو را از زمان بابك خرم دين مي شناسيم كه زماني او رادر قفسي نهاده بودند تا نزد حاكم ببرند و براي به اصطلاح مفتضح كردنش به او مسهل خوراندند تا جايش را كثيف كند و بچه ها در عقبش به او سنگ بزنند. اما او همان كثافات را به طنزي بدل كرد كه همان بچه ها به دنبالش دم گرفتند كه :
آب است و نبيذ است....بخارات غليظ است ......... سميه (مادر حاكم) روسبيذست
ما تو را با طنزهاي فاخرمولانا در مثنوي شناخته ايم ؛ آنجا كه آن بخت برگشته جيزي را مي بيند و چيز ديگري را نمي بيند. ما تو را از زمان محاصره كرمان توسط آغا محمد خان مي شناسيم زماني كه مردم شهربر باروي شهرجشن مي گرفتند و مي خواندند كه:
آق ممد خان اخته كجا بودي شلخته سرت بياد روتخته گرفتن كرمون سخته
ما رد پاي تو را در موش و گربه ي عبيد زاكاني تا "بسي خوردم از آن شيرين كلوچه" ي ايرج ميرزا مي شناسيم. تو فرزند ملتي هستي كه خنداندنش با تمام طنز دنيا هم كار بسيار مشكلي است.
هادي جان! ملت هوشيار است فقط دست و پايش را بسته اند. به آن دوستان كه اين ها را از سر 98 درصد مردم هم زياد مي دانند بگو:
گداي كوري بود كه هر شب به شبستان مسجدي در مي آمد و آه و ناله مي كرد كه خداوندا مرا نزد خود ببر و از نعمات الهي برخوردارم كن. شبي از شبها دزدي با طناب و كمند بر بالاي شبستان مسجد كمين كرده بود تا با رسيدن نيمه شب به كوچه رفته از ديواري بالا رود. نداي كور را شنيد و لحن خود را تغيير داده گفت: فرزندم من امشب دعاي تو را استجابت مي كنم. اين طناب را برگير و بيا و اول كيسه هاي پولت را بفرست كه در اينجا لازم خواهي داشت و سپس خود را.
كور خوشحال از استجابت دعا كيسه هاي سنگين پولش را به طناب بست و منتظر ماند. دزد با سختي طناب را بالا مي كشيد كه ناگهان بادي از او جدا شد. كور ندا در داد: بار الها ! مگر خداوند هم مي گوزد؟ دزد پاسخ داد: ساكت شو فرزند... اگر تو به جاي ما بودي مي ريدي....!!
اميدوارم زياده گويي نكرده باشم. مواظب خودت باش.
رضا جي
خاله خرسه:
چند روزی ازقافله عقب ماندم .آخرخواهرزاده ام به چشم هم چشمی امام زاده ها معجزه کرد و یک بلیط دو سره برای سفر به اسپانیا برایم فرستاد .جایت خالی آنقدر خوش گذشت که موقع برگشتن ، سه دور دور خواهر زاده ام طواف کردم !این داستان امامزاده سیار مرا سخت توی فکر برده ، راستش دارم به اصلیت خودمان شک می کنم .پارسال بعد از بیست و چهار سال سفری کوتاه به ایران داشتم .اولش خیلی سر حال بودم .چون میدیدم که زندگی فک و فامیل دست کم توی خانه ها و میهمانی های خانوادگی مثل قدیمها است .همه هم شیکی میکی و آلامد بودند به حدی که من از اروپا برگشته ،شکر میخوردم به اندازه خانمهای مجالس تکه کلام های خارجی بلغور کنم یا مثل آنها لباس آخرین مد بپوشم . اصلا در مقابل ابهتشان کم می آوردم .اما هروقت از یک میهمانی خارج می شدم ،توی پله ها چشمم به یک صندوق می افتاد . باور کن بدون استثنا همه این صندوق را داشتند که به آن صندوق خیرات می گفتند .اولش خوشحال شدم که قوم و خویشهایم دست خیر دارند و برای محتاجان پول به صندوق می ریزند .ولی بعد متوجه شدم که اینها مدام نذر میکنند و برای چشم زخم و بترکد حسود و غیره و غیره ، هروقت از خانه بیرون می روند یکی دو هزار تومان توی این صندوق می اندازند . کاری ندارند که این پولها به چه مصرفی میرسد .گمانم هر چند وقت یکبار کسی می آمد و صندوق را خالی می کرد و می برد حالا کجا و برای چه مصرفی ،خدا می داند .اصل اینست که چشم زخم ز خانه دور میشد !!! حالا این وضع طبقه مثلا سطح بالا تر و درس خوانده تر مملکت است .بگیر و برو تا طبقه محروم و جاهل جامعه . آنوقت تعجب نخواهی کرد که دست به دامان امامزاده سیار هستند .نمیدانم چرا ایرانی ها دارند در پس روی دست ملاها را از پشت می بندند ؟. انقلاب یعنی دیگرگونی . ما چرا به جای دیگر گون شدن نا غافل کن فیکون شدیم ؟؟؟؟
مسعود:
هادی عزیز
با سپاس از اینکه شعر دست و پا شکسته منو رو وبسایتت گذاشتی. همواره خوش باشی. ارادتمند
مسعود
رضا 206:
آقای خرسندی عزیزم!اول بگم که من به چه زحمتی از ایران سایت شما رو میبینم!آخه اینجا فیلتره!ولی با هزار دوز و کلک از سد فیلتر عبور میکنم !یک سوال خدمتتون داشتم .....ببینید تا حالا کسی به شما گفته خیلی با حالید؟
Nasim:
عمو جون پیشرفت مدرن مملکت اسلامی به این میگن دیگه !
البته در قسمت های پیشرفته تر تو شهرستانها از تکنولوژی ناز تری استفاده میکنند سوار بر الاغ زبان بسته !
قبلا سوار بر الاغ میرفتند !
خیییلی خیییلی زیبا بود ! ممنون ! عالی بود .
( اخیرا آقای چمران معاون بقاع و اماکن متبرکه در سازمان اوقاف ،با کلی خوشحالی تصریح کرده که در آمد همين امامزاده ها در سال ۸۴ نسبت به سال ۸۳ رشد بسيار خوبی داشته است چنانچه اين در آمد از ۲۷ ميليارد تومان به ۳۷ ميليارد تومان رسيده است
به عبارتی ساده تر ؛ امامزاده ها در سال گذشته ؛ کاسبی شان کلی روبه راه بوده و شکر خدا هيچگونه ضررو زيانی متوجه کسب و کار آنها نشده است )
* در حد تیم ملی : عالی !
مربوط میشه به فرهنگ لغت نسل جدید !
مسعود:
هادی عزیز
امامزاده سوار کامیون بود
از زیر باسنش میزد بیرون دود
راننده روز و شب سواریش میداد
با وزیرش به شاه ما کیش میداد
همه بدور کامیون دویدند
چیزی بجز آهن آلات ندیدند
یکی پرسید پس کو امام زاده
نمیدونیم نر بوده یا که ماده
آمده ایم تا ببینیم رویشو
کعبه کنیم ما سر اون کویشو
دوای دردامونو ما بگیریم
معتقدیم گر جوان یا که پیریم
هر چه پول داریم میریزیم ضریحش
خلاص بشیم از نوه کریهش
صدا آمد یا ایها الخوشباور
جمع شده اید از باختر و از خاور
تا که شما را بکنم کمک من
نه یکدفعه بلکه که کمکمک من
شما اسیر وهمید و خیالید
از حزبها تابع حزب بادید
از همه جا بیخبرید و خوابید
مثل اردک کله به زیر آبید
تا که هستید گرفتار خرافات
سوارتان آخوندو pestوآفات
اگر من قدرت معجزه داشتم
از شماها پا به فرار میذاشتم
دور میشدم از شمامن هزار سال
راحت میشد کله م از این قیل و قال
من شما را میکنم(خمینی) یک نصیحت
برین روی E-Mailو بزنین chat
یاد بگیرین یه کم دمکراسی را
روی دم همدیکه نگذارین پا
هر وقت شدین شما کمی سکولار
نشان نمیمونه از چوبه دار
راحت میشین همه از آیت الله
از هر چه شیخ است و آخوند و ملا
و گرنه تا ابد روال همینه
دشمنتان همیشه در کمینه
نرید بگید که من نکردم کمک
گفتم یه جا گر نگفتم تک به تک
گر نکنید حرف مرا شما گوش
موتور این کامیون میکند جوش
راننده اش اونوقت میشه پیاده
ول میکنه منو وسط جاده
اونوقت شما باید منو هل بدین
افاده شو به عاقل و خل بدین
اگر شدین خسته نذارین زمین
شاید یه قزوینی باشد در کمین
اگر چنین شد تا ابد سوارم
چون من امامزاده نونوارم
اگر میخواین راحت بشین از بلا
دست بکشین از مشهد و کربلا
دست همو از ته دل بگیرید
آزاد بشید یا همگی بمیرید
نوید:
این شعر فوق العاده بود
بهترین تو چند وقت اخیر،چند بار خوندمش خوندمش خوندمش
چند بیت آخر که آخر زمون بود واقعا
دمت گرم گرم گرم
پیپو:
از خوندن نوشته آقای ایزدی (چند پله پایین تر) خیلی ناراحت شدم...آخه به جای اینکه پلیس دست به کار بشه و کارکنان اون نونوایی رو بکشه به بازجویی، باید از اون بیچاره ای که کشتننش و انداختنش تو تنور (یا انداختنش تو تنور تا شته بشه) امامزده بسازن؟
در ضمن یاد سریال امریکایی "کولد کیس"cold case افتادم که پرونده های مجهول قدیمی رو باز میکنن و با تکنولوژی جدید، مچ قاتل رو بعد از بیست، سی سال میگیرن...لاکن تکنیک ما خیلی پیشرفته تر و راحت تره. نه؟
كوروش:
هر دم از اين باغ بري ميرسد
تازه تر از تازه تري ميرسد
دولت خدمت گذار با همه قيل و قال
دكتر جاعل كه رفت دزد خري ميرسد
وزارت كشور است بي در و بي پيكر است
آن يكي بد بود و رفت اين بتري ميرسد----------خرسندي عزيز:به جهت عدم وجود دل و جگر در شكم اينجانب و ترس از افشا هويت نداشته ام پا تو كفشت كردم و اين مزخرفات را سرودم اگر دوست داشتي قشنگ پروارشان كن و منتشر فرما كه سخت محتاج انتشارند---كوروش-مشهد
koorosh:
amoohadi az samime ghalb arezoo daram ke roozy yek honarmande dige ham mesle to dashte bashim sheret ali bood be omide roozi ke mellat az in khariyat dast bardarand
فرانک:
چند بیت آخر در حد تیم ملی بود
هادي - لطفاً توضيح بدهيد.
حميد ايزدي:
امامزاده لختي در شيراز
قديما که من از ايران آمدم بيرون( 35 سال پيش ) شيرازمون آنقدرها امامزاده نبود( يا اگر بود چندان تو چشم نميزد چون آنقدر زرق و برق نداشت )ولي چند ماه گذشته که سفري رفته بودم به شيراز در هر سوراخ و سنبه شهر چندامامزاده بود، گاهي چهار پنچ تايي در زير يک آرامگاه(چهار تنان و پنچ تنان). يک جا در محله قديم شهر که خيابان را تازگيها پهن کرده بودند ، وسط خيابان يک امامزاده زده بودند.پرسيدم که ماجرا چيست و اين امامزاده وسط خيابان چکار ميکند. گفتند که اينجا براي ساليان مديد يک دکان نانوايي بوده است ( نان سنگک ) ولي هميشه صاحبان مغازه يا ورشکست ميکردند و يا مغازهشان آتش ميگرفت . وقتي که اين دکان نانوايي را شهرداري شيراز براي پهن کردن خيابان خراب کرده بود در کوره نانوايي آن يک جنازه ( حتما حساب مسابي سوخته!) يافته اند و ملاهاي شيراز فتوا داده اند که اين شخص يک امامزاده بوده و واسه همين نانوايي کارش نميگرفته است. دور اين جنازه را حالا يک امامزاده طلايي زده اند ( وسط همان خيابان )و مردم پول توش ميزيزند تا برايشان معجزه کند. چون نام اين خانم يا آقايي را که کوره نانوايي يافته اند کسي نميداند ، مردم اسم اين امامزاده را گذاشته اند " امامزاده لختي" !
payam:
ey hadie khorsandi in sheram mipasandi?
hehe, jesarat nabashe, shookhi bood. shoma motealegh be hameye ma hastid, paydar bashid :)
آلوبخارا:
خیلی زیباست ولی معلوم میشه که این نظر هم الزاما منتشر نمیشه
امامزاده آقاعلی عباس:
دست شما درد نکنه عالی بود شاید سببی بشه مردم دست از خرافات بردارند.
پارسا:
سلام
مدتی در کار ما تأخیر شد ...
استاد با ببخشید فراوان
یک ضرب المثل چینی میگه :
آزادی اندیشه با ریش و پشم نمیشه
البته ذکر این مطلب ضروریه که این ضرب المثل مال روستاهای چین ، ولی تو تهران بیشتر کاربرد داره . آهان راستی یادم رفت بگم اولین بار ضرب المثل فوق الذکر توسط یکی از کمونیست های چین که اسمش کنفوسیوس بوده گفته شده .خودمونیم بیچاره چینی ها
هادي - اين شعار بي معني را رها کن آقاجان. حالا من به درک جواب پاستور و اديسون و سعدي و حافظ را چي ميدي؟
فهیمه:
مرسی هادی جان.عمرمون تموم شد از این همه جهالت ملت.به 98 در صد این مردم همین اخونداهم زیادین!!!!!
هادي - از رياضياتت خوشم آمد!
mahshid:
ali bud sad bar afarin be shere shoma iraniha botparast ahanparast shodehand wa mollaha as hemaghate mellate bisawad sawari migiran
مهدی:
هادب عزیز
دورو بر تو و بر زبان شیوایت
درود بر تو انسان آزاده که با خرافات و نادانی و سوا اسنفاده گروهی خاص ، اینچنین مبارزه می کنی
دستت را می بوسم
مهدی
هادي - اسمم را درست بنويس، دستم را نميخواهد ببوسي. فقط دست خانم ها را ببوس.
Faride:
Ba dorood be aghaye Khorsandiye azizam.
Kare bad bakhtiye ma az in harfa gozashtas.Fekr mikonid ta chand sale dige shoma va digar ensanhaye agah , az har goroh va daste va ba har jor andisheye siyasi - ejtemaei , bayad ya ghalam bezanand va ya hanjereshan ra bedarand,amma baz ham mellate azize ,nazanine,non be nerkhe roz khore,rahat talabe,2 roye ,khorafe paraste Iran,ab be joye doshman berizand ,va faghat va faghat montazere kisehaye pole avizan shode az tabagheye 7e asman bashand
???????????????????
dostdare shoma/Faride
پيمان:
استاد سلام مثل هميشه كارت محشره :طنز سياست فلسفه و آموزش.
ميكشه يك هزار درهم روش بهتر نيست؟
پايدار باشى؟
پيمان
هادي - نه بيخودي ما را استاد بکن، نه در شعرم دخالت کن. درهم چيه؟ زبان عاميانه به اين سليسي. ميکشه يک هزارتا هم روش. با هر ارزي هم ميخونه. مدرن باش لطفاً
bahram:
asre modernite ma ha chonin ast emamzade ma bare mashin ast zirash neveshteand be engelisi asbabbazihaye sakhte chin ast.
هادي جان سلام
كوچولوي گرد و قلنبه ي با نمك با سواد كمي تا قسمتي كچل..!! (با حرص بخوان)
حقا كه تو چكيده و عصاره ملت بزرگي هستي كه بارها طنز را به سلاحي مبدل كرده كه هر دشمني را به ستوه آورده است. ما تو را از زمان بابك خرم دين مي شناسيم كه زماني او رادر قفسي نهاده بودند تا نزد حاكم ببرند و براي به اصطلاح مفتضح كردنش به او مسهل خوراندند تا جايش را كثيف كند و بچه ها در عقبش به او سنگ بزنند. اما او همان كثافات را به طنزي بدل كرد كه همان بچه ها به دنبالش دم گرفتند كه :
آب است و نبيذ است....بخارات غليظ است ......... سميه (مادر حاكم) روسبيذست
ما تو را با طنزهاي فاخرمولانا در مثنوي شناخته ايم ؛ آنجا كه آن بخت برگشته جيزي را مي بيند و چيز ديگري را نمي بيند. ما تو را از زمان محاصره كرمان توسط آغا محمد خان مي شناسيم زماني كه مردم شهربر باروي شهرجشن مي گرفتند و مي خواندند كه:
آق ممد خان اخته كجا بودي شلخته سرت بياد روتخته گرفتن كرمون سخته
ما رد پاي تو را در موش و گربه ي عبيد زاكاني تا "بسي خوردم از آن شيرين كلوچه" ي ايرج ميرزا مي شناسيم. تو فرزند ملتي هستي كه خنداندنش با تمام طنز دنيا هم كار بسيار مشكلي است.
هادي جان! ملت هوشيار است فقط دست و پايش را بسته اند. به آن دوستان كه اين ها را از سر 98 درصد مردم هم زياد مي دانند بگو:
گداي كوري بود كه هر شب به شبستان مسجدي در مي آمد و آه و ناله مي كرد كه خداوندا مرا نزد خود ببر و از نعمات الهي برخوردارم كن. شبي از شبها دزدي با طناب و كمند بر بالاي شبستان مسجد كمين كرده بود تا با رسيدن نيمه شب به كوچه رفته از ديواري بالا رود. نداي كور را شنيد و لحن خود را تغيير داده گفت: فرزندم من امشب دعاي تو را استجابت مي كنم. اين طناب را برگير و بيا و اول كيسه هاي پولت را بفرست كه در اينجا لازم خواهي داشت و سپس خود را.
كور خوشحال از استجابت دعا كيسه هاي سنگين پولش را به طناب بست و منتظر ماند. دزد با سختي طناب را بالا مي كشيد كه ناگهان بادي از او جدا شد. كور ندا در داد: بار الها ! مگر خداوند هم مي گوزد؟ دزد پاسخ داد: ساكت شو فرزند... اگر تو به جاي ما بودي مي ريدي....!!
اميدوارم زياده گويي نكرده باشم. مواظب خودت باش.
رضا جي
(November 25, 2008 10:08 AM)