بچه ها این گربه هه ایران ماست.!
پراکسی جديد
فيلتر شکن
برای دوستان در ايران
اصغرآقا، نوشته هاي هادي خرسندي

چهارشنبه 28 اسفند 1387

بهاران خجسته باد!

من در راستاي برنامه خودکفائي اقتصادي و حفظ استقلال کتبي و شفاهي، و تأمين هزينه انتشار نشريه "اصغرآقا"، - و براي آزادي از هفت دولت - در ايام عيد، سر کار هستم و فرسنگ ها دور از خانه و خانواده و نوه، نوروز را ميگذرانم. همسفرم پرويز صياد هم همينطور.
اين دست چپ را کليکي اگر بکنيد، در-به-دري بهاري ما را در ميابيد. اما البته اين هم هست که با هزاران هموطن در شرق و غرب و شمال و جنوب آمريکا و کانادا عيد ديدني ميکنيم و سال نو مبارک ميگوئيم.

ديروز سه شنبه در لس آنجلس صبحانه با دکتر يارشاطر بودم. وقتي ايشان يکي از سروده هاي مرا از برخواند، جانم تازه شد. عيدي خودم را گرفتم. اين که اينجا ميآورم، آن سروده نيست، ولي يکجورهائي به ايرانيکا مربوط ميشود. ده سالي از آن گذشته. "صبح روز عيد" اسمش است. با سپاس از دوست نويسنده ام هما خانم سرشار که از روي اينترنت جسته بودش. خودم که يادم رفته بودش. امسال ديگر بايد کتاب شعر تازه دربياورم. اين ديگر دستور دکتر يارشاطر است. (حيف که خودم پولش را دارم وگرنه مجبور بودم از ايرانيکا کمک بگيرم!)

صبح روز عید
----------------
آن پدر که مانده بی-وطن
در حصار غربتی مديد،
طفل خود گرفته در بغل
صبح روز عید.

بوسدش به عشق،
گویدش به مهر؛
با غرور جاودانه اش:
طفل من! جان من!
سرزمین ما؛
مانده از گذشته یادگار،
میهن تو افتخار توست!
افتخار ماست آن دیار!

طفل هاج و واج، میزند به زانوی پدر:
«واتس افتخار؟»

گویدش پدر:
سربلندی است
آرمان من؛ آرمان تو؛ آرمان ما،
اعتلای نام میهن است،
با تلاش و کوشش مدام!

طفل هاج و واج، میزند به زانوی پدر:
«وات دو یو مین اعتلای نام؟»

گویدش پدر:
بایدت تلاش،
تا که نام سرزمین خود؛
جاودان کنی!
پرچمش؛
خار چشم دشمنان کنی!

با تلاش من،
با تلاش تو،
با تلاش ما:
میشود وطن
پر زنیکی و
خالی از بدی

طفل هاج و واج، میزند به زانوی پدر:
«کن یو اسپیک اینگلیش ددی؟»

 
 
 
این سایت را BookMarkکنید!

بایگانی