یهودی و عرب پیوند خوردند
کاشکی همه بتونن گمشدهاشونو پیدا کنن. چند سال بود دنبال یکی از سرودههام میگشتم. مال ده دوازده سال پیش بود. نمیدونم کجا منتشر شده بود. توی اصغرآقاهای این ده دوازده ساله پیداش نکردم. شنیده بودم قلمزن خوشذوقی در کانادا داردش. پیغام و پسغام دادم تا بالأخره بهروزخان جباری را دوهفته پیش در لندن دیدم و دادش به من با لطف.
رفته بودم به گردهمائی سالانهی بهائیها در لندن ....
اتفاقاً فرج سرکوهی عزیز هم اینطرف ها بود خواهش کردم و لطف کرده همراهم شد. مجلس گرمی بود با چهارصد پانصد نفری ایرانیان شیک و پیک که در خوش و بش و معرفی که رد و بدل میشد، اغلب تحصیلکرده و با تیتر و عنوان بودند. شام سر میز خانم عهدیه افتادم. چه خوش گذشت. جمشید رضائی خوانندهی لندنی خودمان را هم دیدم اما آن شب بیشتر تیپ مدیرکلی سابق وزارت کشاورزیش را داشت! خانم لعبت والا هم بود. آنجا حالی به مجلس دادم و طنزی هم رساندم نیمساعتی! نقّ ملایمی هم از یک بابتی به دوستان بهائی زدم! (به اقتضای طبیعت) فرج را هم خواهش کردم آمد پشت میکروفن و راجع به آزادی و حقوقبشر کوتاهی گفت ...
خلاصه. داشتم راجع به سرودهام میگفتم. آقای جباری با لهجهی شیرین رشتیاش آن را خواند و کاغذش را داد به من. حالا خیال میکنید چه تحفهای بود . خودم خیلی دوستش دارم. تاریخ 6 ژوئن 1998 را داشت.
در بحبوحهی ناروائیهائی که اسرائیل با توپ و تانک و تفنگش به فلسطینیهای بیپناه روا میداشت، یک خبری در دنیا پیچید راجع به پیوند کلیهی یک یهودی به یک عرب فلسطینی (یا برعکس) جزئیات خبر یادم نیست. یکی از طرفین زن بود انگار. و این سروده، آخر شبی از قلمم به کاغذ آمد. هنوز کی-بوردی نشده بودم لابد.
یهودی و عرب پیوند خوردند
بهم از حیث کلیه بند خوردند
شنیدم هردو میخواندند خوشحال
که با این کلیههای تازه امسال
به بازیهای ناجور سیاسی
به هرچه حقههای دیپلماسی
به هر بامبول که یاسر دربیارد
به هر دامی که بنیامین گذارد
به رفتار فریبای کلینتون
به دیدار پاریس و لندن و بن
به استثمار خلق از سوی حکام
به قانون جدائی بین اقوام
به هرچه اختلافات نژادیست
به هرکه باعث این نامرادیست
به هرچه ما از آن آزرده باشیم
از این پس میشود راحت بشاشیم!