ارفرانس. ارفرانس. مرگ به نیرنگ تو!
فرازهائی از خطبه امامخمینی در سالگرد شکوهمند.
بسم الله الرحمن الرحیم. لاکن سی سال گذشت. انگار همین دیروز بود که ما با ارفرانس رفتیم بهشت زهرا. (جمعیت: ارفرانس. ارفرانس. مرگ به نیرنگ تو) از همون قبرستون بود که وعده ی زندگی بهتر دادیم. قبرکنا دور ما جمع شدن. مرده شورا دور ما جمع شدن. یکیشونه ما گفتیم تو رئیس جمهور. اون یکی رئیس مجلس. اون یکی نمایندهی امام در باقی قبرستونا. خلاصه به هرکس یک آب باریکه ای دادیم. بعدشم گفتم من توی دهن این دولت میزنم. هیچکیام نگفت این چه طرز حرف زدنه. همین جمله به انگلیسی و فرانسه و آلمانی هم ترجمه شد و مخابره شد. توی دنیا هم هیچکی نگفت مگه دعوای صغراخانم با رقیه خانمه که اینجور حرف میزنه؟ عکس ما را هم کنارش چاپ کردند که عبامان از شانه آویزونه، یک لنگه نعلین هم دست گرفتیم.
ما که داشتیم میمردیم احمد گفت پدر وصیت کن. (گریه حاضران) گفتم احمد وصیت ندارم فقط این خامنهای رئیس مجلسی، نمایندهی امامی، نایبالتولیهای چیزی نشه که ظرفیت مرفیت یخدور. گفتم این اگه دستش به جائی بند بشه از من قتالتره. احمد گفت فکر نمیکنم. گفتم احمد کی فکر میکرد من میام هزارتا هزارتا میکشم؟ گفت هیچکی پدر. گفتم پس خفه.
در پرواز انقلاب که ما اومدیم این بنیصدر شاگردشوفر بود. یزدی شاگردشوفر بود. قطبزاده کمک راننده بود. صادق خوشگله هم مهموندار بود. هی برای ما آب انار میاورد. مایم از رنگش خوشمون میومد سر میکشیدیم. اما مزّهی خوبی نداشت. مزه آب انار میداد!
لاکن حالا این احمدیه اومده میخواد بمب اتمی بسازه. این میخواد بمب بندازه حمومای دنیاره خراب کنه. معالاسف یک وقت دیدی ضدانقلاب طاغوتی اینه گرفت برد صابون مالید شستش. اینم میمیره. چقدر من نگران هستم به این. این بالأخره ترور میشه با لیف. انالله و انا الیه با صابون.