در سوگ کیهان لندن
در سوگ کیهان لندن
--------------
روزنامه «کیهان لندن» که زنده یاد دکتر مصباح زاده - در فراق کیهان تهران اش- بنیان گذاشت و سی سال در خارج کشور همدم هفتگی هزاران ایرانی دلتنگ بود که بیشترینه آنان، با اینترنت هم رابطه ای نداشتند، چند ماه پیش به ناگاه تعطیل شد بی آنکه قبلن در همان نشریه یا رسانه عمومی دیگر اعلام کنند یا بعدن پاسخ مشرکینی را بدهند که که ششماهه و یک ساله و دو ساله آن را پیشخرید کرده بودند. مدیران مربوطه و اعضای هیئت مدیره (رجال شاهنشاهی!) - که با زور اشرف پهلوی به مصباح زاده تحمیل شده بودند - و به قول یکی از بلندپایگان زمان شاه: «به نام کیهان لندن، پول گرفتند و برای خودشان مستغلات خریدند!» - مانند روزهای آخر شاه، فلنگ را بستند و کارکنان زحمتکشی که با حداقل دستمزد از سی سال پیش در آن موسسه کار میکردند، در لندن پشت در ماندند، با دست خالی! (و یکی از مدیران گفت اینها پول وکیل ندارند که از ما شکایت کنند!)
در سوگ کیهان لندن
--------------
شنیدم چو کیهان لندن بمیرد
به تصمیم دزدان رهزن بمیرد
به میل وزیری ز دوران شاهی
که دزدیده کافی ز میهن بمیرد
نه توضیح و شرحی، نه چون و چرائی
بگوئید با روح مصباح زاده
که شد نام نیک تو ترتیب داده!
ببر جان دکتر شکایت به شیطان
جدا کن خودت را از این خانواده
که خوشنام هیئت مدیره شمائی
چو دیدند پای دلارست و لیره
نشاندند جای تو هیئت مدیره
گرفتند اینجا و آنجا به نامت
حقوق و مزایا و انعام و جیره
ولی هیچ بیرون نیامد صدائی
به تضمین نام تو و نام کیهان
زن و مرد دادند وجه آبونمان
و حالا کجا میرسد دست آنها
به آقای انصاری، عبدالرضا خان؟
آهای گربه دزده، کجائی؟ کجائی؟
به نام تو پول از خلایق گرفته
به عنوان نشر حقایق گرفته
به آن پول ها در جنوب فرانسه
چهل کشتی و بیست قایق گرفته
چه بیزینسی و عجب اشتهائی!
بریدند گوش بسی سازمان را
که ماها وکیلیم ایرانیان!
از آن پول ها سهم کیهان لندن
همین شد که تعطیل کردند آن را
اثر کو ز انگشتی و رد پائی؟
نگفتند ای مشترک آدمی تو
تربچه، کدوتنبلی، شلغمی تو!
نگفتند ای هموطن پول دادی
طلبکار این هیئت بی غمی تو
نکردند بر هیچکس اعتنائی
نه پاسخ به زنگ و نه پاسخ به نامه
نه توضیح اینکه چه شد روزنامه
فقط آن وزیران اشرف نشانده
به دزدی مرسوم دادند ادامه
چه هیئت مدیره!، چه دزد و دغائی
همین ها مقرب به درگاه بودند
که دیوانه حشمت و جاه بودند
همین هیئت قتل کیهان لندن
قره نوکر خواهر شاه بودند
امیرارسلان ها و فرخ لقائی!
یکی شان که سررشته دار اتم شد
به آخوند چشمک زد و رفت و گم شد
همان اکبر اعتماد قدیمی
جدیداَ طرفدار آخوند قم شد
که کار انرژی رساند به جائی!
دل آزرده کردند پیر و جوان را
نویسندگان را و خوانندگان را
ز آقای احرار و دکتر الهی
سوالی نکردند و بستند آن را
نه امکان حرفی نه وقت وداعی
نبودی اگر حقه معاملاتی
نبودند اگر رهزن مالیاتی
اگر پولشوئی نزد گند بالا
چرا بود تعطیل کیهان حیاتی؟
بود زیر نیمکاسه ها، کاسه هائی
چنین بد سرانجامی و گندکاری
چنین بار بندی و پا در فراری
چنین، با اهالی کیهان تهران
نکرده حسین شریعتمداری
به گرد شما کی رسد بادپائی!
چه بیچاره ملکی که اینها مدیرش
چه بیچاره شاهی، که اینها وزیرش
به این مردها داشت تکیه گمانم
که آخوند راحت کشیده ست زیرش
چه رودست خورده محمدرضائی ...... چه رودست خورده محمدرضائی!